به نام خداوند
جان آفرين* |
حكيم سخن در زبان
آفرين* |
خداوند بخشنده دستگير* |
كريم خطابخش پوزش پذير* |
مطلب را با قصيدة زيبا، بلند و باشكوه سعدي آغاز ميكنیم. قصیده ای كه همه ما با آن زندگي كرده ایم، خاطرهها داریم و طنين و موسيقي و پيامهاي بلند انساني آن، هميشه با جان و دل ما مكالمه ميكند و در ذهن و زبان ما جريان دارد.
ايهاالناس جهان جاى تن آسانى نيست* | مَرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست* |
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر* | حَيوان را خبر از عالم انسانى نيست* |
داروى تربيت از پير طريقت بستان* | كآدمى را بتر از علت نادانى نيست* |
روى اگر چند پريچهره و زيبا باشد* | نتوان ديد در آيينه كه نورانى نيست* |
طاعت آن نيست كه بر خاك نهى پيشانى* | صدق پيش آر كه اخلاص به پيشانى نيست* |
حذر از پيروى نفس كه در راه خداى* | مردم افكنتر از اين غول بيابانى نيست* |
عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند* | مرد اگر هست به جز عارف ربانى نيست* |
ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند* | بانگ و فرياد برآرى كه مسلمانى نيست* |
سعديا گرچه سخندان و مصالح گويي* | به عمل كار برآيد به سخنداني نيست* |
يا رب از نيست به هست آمدة صنع توايم* | وانچه هست از نظر علم تو پنهانى نيست* |
دست حسرت گزى ار يك درمت فوت شود* | هيچت از عمر تلف كرده پشيمانى نيست* |
(سعدي، 1385: 946)
در اين نوشته، می کوشیم به این پرسش پاسخ دهیم كه آيا حوزۀ برد سخنان، حكمت و معرفت و تاثیرگذاری شاعران کلاسیک از جمله سعدی، همان روزگار و دنیای قديم بوده است- چنانکه برخی بر آنند که دوران شعر کهن و آموزه های آن به سرآمده است- يا این که چنین آثار و شاهکارهای ادبی و حکمی، برای جامعۀ امروز جهانی نیز كه با بحرانهاي گونه گوني دست به گریبان است، حرفي براي گفتن دارند؟ آيا مخاطبان امروز را با تكثر و تنوع سليقهها، برداشتها، انتظارات، نگرشها و جهانبينيها ميتوانند جذب كنند يا نه؟
بحث ما بيشتر در باره نوع نگاه سعدي به مسائل مهمی همچون مديريت، حكومت و مسايل اجتماعي است و در فرصت بعدی، به مسايل فردي و خانواده از منظر سعدی ميپردازيم كه آن هم از مسايل عمده و بحثبرانگيز روزگار ماست. آيا سعدي براي دنياي امروز ما كه حدود 800 سال بعد از سعدي زندگي ميكنيم، يا افرادي كه برای مثال در هزار سال ديگر و در دنیا و حال و هوا و فرهنگ و تمدن هایی کاملا دیگرگون خواهند زيست، باز هم حرفي براي گفتن دارد؟ البته پیشگویی آنچه در آینده خواهد آمد، کار درست و ساده ای نیست اما با توجه به چالش ها و معضلاتی که بشر هم اینک با آن ها رو به روست، می توان دریافت که چقدر ما به آموزه های استادی حکیم، مجرب و جهان دیده چون سعدی شیرازی محتاج و مشتاقیم. ناگفته پیداست که مطالبی که در این مجال محدود ارائه می شود، نمونه ای از درس های ارزشمند استاد سخن، سعدی است.
ضرورت آشنایی با تاریخ
سعدي از ما ميخواهد تاريخ بخوانيم و از وقایع تلخ و شیرین آن عبرت بگیریم. انسان اندیشمند نمی تواند خود را از آموزه های تاریخ بی نیاز بداند. كسي كه ريشههايش را با گذشته قطع كرده است، بدون شك نه زندگي امروزش، زندگي خوبي خواهد بود و نه آيندۀ خوشي خواهد داشت. در این زمینه، حاکمان و مدیران، نیاز بیشتری به اطلاعات و تجربیات بشری در طول تاریخ دارند. چنانکه استاد دكتر شفيعي كدكني فرمودهاند:
بر درخت زنده بيبرگي چه غم* | واي بر احوال برگ بيدرخت!* |
(شفیعی كدكني، 1376: 244)
سعدي ميفرمايد:
حديث پادشاهان عجم را* | حكايت نامۀ ضحّاك و جم را* |
بخواند هوشمند نيك فرجام* | نشايد كرد ضايع خيره ايام* |
مگر كز خوى نيكان پند گيرند* | وز انجام بدان عبرت پذيرند* |
(سعدي، 1385: 1125)
اين كه در شهنامهها آوردهاند* | رستم و رويينه تن اسفنديار* |
تا بدانند اين خداوندان ملك* | كز بسى خلق است دنيا يادگار* |
نام نيكو گر بماند ز آدمى* | به كز او ماند سراى زرنگار* |
نام نيك رفتگان ضايع مكن* | تا بماند نام نيكت پايدار* |
(سعدي، 1385: 964)
پاسداشت تلاش پیشینیان
از سوی دیگر، از ما می خواهد که نام نیک گذشتگان را ضایع و تلاش آنان برای حفظ و بالندگی وطن را فراموش نکنیم و ناچیز نشماریم، همانگونه که ما نیز دوست داریم تاریخ در آینده، نام و یاد ما را به بوتۀ فراموشی نسپارد. در بوستان مي خوانیم:
چو خواهى كه نامت بود جاودان* | مكن نام نيك بزرگان نهان* |
(سعدي، 1385: 320)
بزرگش نخوانند اهل خرد* | كه نام بزرگان به زشتى برد* |
(سعدي، 1385: 73)
و در كليات سعدي در بخش نصيحة الملوك آمده است:
«آثار خير پادشاهان قديم را محو نگرداند تا آثار خير او هم چنان باقى بماند.» (همان: 1159)
نام نيك بزرگان هر چند كه با قصهها و افسانه ها و تبلیغات معاصران و آیندگان، پر و بال و رنگ و لعابی افسانه گون گرفته باشد، به عنوان نمادهای نيكي، عدل و مردمدوستی، هميشه جاويد است. سعدی در گلستان ميفرمايد:
چه سالهاى فراوان و عمرهاى دراز* | كه خلق بر سر ما بر زمين بخواهد رفت* |
چنان كه دست به دست آمده است ملك به ما* | به دستهاى دگر هم چنين بخواهد رفت* |
(همان: 55)
موقت بودن قدرت و منزلت
نكتهاي كه سعدي بارها و بارها به بيانها و شیوه هاي مختلف، با تذكر جدي و همراه با دلسوزي، گوشزد کرده، اين است كه اي كساني كه بر اريكۀ قدرت تکیه زده ايد، بدانيد كه اين دورۀ ریاست و حکومت، جاودانه نيست و از دستي به دست ديگر ميرود. پس قدر فرصتی چنین ارزشمند را بدانید و خیرخواه خلق خدا باشید و توشۀ آخرت اندوزید.
كه را دانى از خسروان عجم* | ز عهد فريدون و ضحاك و جم* |
كه بر تخت و ملكش نيامد زوال؟* | نماند بجز ملك ايزد تعال* |
كه را جاودان ماندن اميد ماند؟* | چو كس را نبينى كه جاويد ماند* |
(همان: 331)
و به قول خيام در رباعی مشهور و تأمل برانگیزش:
آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت* | آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت* |
بهرام كه گور ميگرفتي همه عمر* | ديدي كه چگونه گور، بهرام گرفت؟* |
(خيام، 1383: 199)
در گلستان می خوانیم كه درويشي، پادشاهي را چنين حکیمانه و مشفقانه اندرز ميدهد:
درياب كنون كه نعمتت هست به دست* | كاين دولت و ملك مىرود دست به دست* |
(همان: 59)
به نوبتند ملوك اندر اين سپنج سراى* | كنون كه نوبت توست اى ملك، به عدل گراى* |
(همان: 985)
جهان اى برادر نماند به كس* | دل اندر جهان آفرين بند و بس* |
مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت* | كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت* |
چو آهنگ رفتن كند جان پاك* | چه بر تخت مردن، چه بر روى خاك* |
(همان: 17)
ضرورت مرگ اندیشی و توجه به ناپایداری دنیا
سعدي ميگويد: مرگ، امری حتمی است، پادشاه و فقير نميشناسد، قدرتمند و ضعيف نميشناسد و روز مرگ، تاج و تخت و قدرت و منزلت به ياري انسان نميآيد. اگر قدرتمندان را به مرگ، باوری راستین بود، دست کم برای به یادگار نهادن نام نیک، در امر حکومت، دقت، دلسوزی و مردم داری بیشتری داشتند.
قارون هلاك شد كه چهل خانه گنج داشت* | نوشينروان نمرد كه نام نكو گذاشت* |
(همان: 45)
حتّي زماني كه قصد مدح پادشاهان، وزیران و بزرگان زمان خود را دارد، همچون شاعران مدیحه سرا، آنها را به عرش نميرساند و در برابر آنان اظهار بندگی، خردي و ناچيزي نميكند، بلكه گویی پدری است كه پسرش را اندرز ميدهد و با قدرت، شهامت و اعتماد به نفس به نصيحت آنها ميپردازد. ضمن اينكه گاهي نيكيها و نکات مثبت رفتاري و اخلاقی آنان را نيز برميشمارد. برای نمونه، لحن پدرانه، مشفقانه، دلیرانه و واقع نگرانۀ او در اندرزش به امير انكيانو، يكي از امراي نامدار فارس، روشن است:
دل در جهان مبند كه با كس وفا نكرد* | هرگز نبود دور زمان بىتبدّلى* |
مرگ از تو دور نيست وگر هست فىالمثل* | هر روز باز ميروي اش پيش منزلى* |
هرگز به پنج روز حيات گذشتني* | خرّم كسي شود؟ مگر از موت غافلي* |
(همان: 993)
حب جاه و مقام
از نظرگاه سعدی، قدرت و حکومت، وقتی اصالت و ارزش دارد که در راه رفاه و نیک فرجامی بشر باشد و نفس قدرت پرستی و حب جاه را مذموم می داند. در گلستان می خوانیم يكي از ملوك خراسان، سلطان محمود غزنوي را به خواب ميبيند در حالی كه همۀ بدن او پوسيده و تنها دو چشم او هنوز خيره و نگران است. حاكم خراسان معبّران را فراميخواند. همه از تعبير آن خواب شگفت در ميمانند. در اين ميان درويش صاحب دلي، خواب وی را چنین تعبير ميكند که: «هنوز نگران است كه ملكش با دگران است.» در حديثی نيز آمده است كه آخرين ناخالصي و ناپاکی كه از دل انسان مؤمن، زايل و خارج ميشود، حبّ جاه و مقام است. سعدي ميگويد:
بس نامور به زير زمين دفن كردهاند* | كز هستياش به روى زمين بر، نشان نماند* |
زنده است نام فرخ نوشين روان به خير* | گر چه بسى گذشت كه نوشين روان نماند* |
خيرى كن اى فلان و غنيمت شمار عمر* | زان پيشتر كه بانگ برآيد فلان نماند* |
(همان: 19)
انتخاب کارگزاران خداترس و پاکدامن
سعدي معتقد است كه وقتی پادشاه ميخواهد کارگزاری برای جايي گسیل دارد، بايد انسان خداترسي را برگزیند تا در کار خود درستی و راستی پیشه کند و حق مردم را ضایع نکند. ایمان و وجدان پاک را لازمۀ درست کاری و پاک دستی می داند:
خدا ترس بايد امانتگزار* | امين كز تو ترسد امينش مدار* |
امين بايد از داور انديشناك* | نه از رفع ديوان و زجر و هلاك* |
(همان: 319)
عامل مگر از خداى تعالى بترسد كه امانت نگاه دارد و الا به وجهى خيانت كند كه پادشاه نداند. (همان: 1171)
ديگر آن كه عامل، نباید منفی گرا و عيبجو باشد و با خردهگيري غرض ورزانه به جان مردم بيفتد و به جاي خدمت به آنان، خيانت كند.
هر آن كاو برد نام مردم به عار* | تو چشم نکو گويي از وي مدار* |
(همان: 462)
كسي كه ذاتاً عيبجو و کینه توز است، خيرش به مردم نخواهد رسيد و حاكمی عادل و حكيمي نيك دل نخواهد بود.
هركه عيب دگران پيش تو آورد و شمرد* | بىگمان عيب تو پيش دگران خواهد برد* |
(همان: 80)
دغدغۀ آبادی و خدمت به مردم داشتن
به شاه سفارش می کند که كسي را به قدرت برسان و اجازۀ دخل و تصرف در امور ديگران را به او بسپار كه به فكر آبادگري باشد. در نصيحةالملوك ميگويد: عمارت مسجد و خانقاه و جسر و آب انبار و چاهها بر سر راه، از مهمات امور مملكت داند. (همان: 1158)
نيامد كس اندر جهان كاو بماند* | مگر آن كزو نام نيكو بماند* |
نمرد آن كه ماند پس از وى به جاى* | پل و خانى و خان و مهمانسراى* |
(همان: 320)
تناسب مسئولیت با توان افراد
نكتۀ ديگري كه بارها سعدي بر آن تأكيد كرده، آن است كه كارهاي بزرگ را بايد به انسانهاي بزرگ و با تجربه سپرد. درغیر این صورت، هم کار بی ارزش می شود و هم فرد بی تجربه و نالایقی که مسئولیتی چنان سنگین را پذیرفته، رسوا می شود و پشیمانی بار می آورد.
گرت مملكت بايد آراسته* | مده كار معظم به نوخاسته* |
به كارهاي گران مرد كار ديده فرست* | كه شير شرزه درآرد به زير خمّ كمند* |
(همان: 351)
تفويض كارهاى بزرگ به مردم ناآزموده نكند كه پشيمانى آرد. (همان: 1161)
نظارت دقیق بر کار عاملان و کارگزاران
نكتۀ ديگر آن كه بعد از انتخاب حاكم، استاندار، کارگزاران و مديران مختلف و اعزام آنها به شهرها و روستاها، بايد بر كار آنها نظارت دقیق و مستمر داشت تا بتوان از چند و چون کارشان باخبر بود و جلو خطاها یا خیانت های احتمالی آنان را به موقع گرفت.
چو مشرف دو دست از امانت بداشت* | ببايد بر او ناظرى برگماشت* |
ور او نيز در ساخت با خاطرش* | ز مشرف عمل بركن و ناظرش* |
(همان: 319)
حال اگر کارگزار و ناظر تعیین شده با يكديگر متحّد شدند و به پشتگرمی هم به تقلب و زشت کاری روی آوردند، هر دو را بايد خلع كرد، چرا که خطر دو چندان شده است و آن که وظیفۀ نظارت بر عهده داشته، خود به خیانت مبتلا شده است.
پرهیز از چاپلوسان و متملقان
حاكم بايد به شدت از تملّق گويان بپرهيزد و از عادت به ستايش شدن از سوي اينان دوری کند، چرا که هم عیوب حاکم را می پوشد و هم او را مغرور و بی خبر می کند و هم انسان متملق را بیش از پیش، خوار و ذلیل می کند. پيامبر اكرم(ص) فرمود: احثو التراب فی وجوه المداحین: «بر روي مداحان خاك بپاشيد.»
در بخش کلمات قصار نهج البلاغه خوانده ایم که روزی حضرت علي(ع) از شهر انبار ميگذشت، مردم دور ايشان گرد آمدند و اظهار شادماني بسيار كردند. ايشان اعتراض کردند. مردم گفتند: اين رسم دیرین ماست و با بزرگان خود چنين ميكنيم. ايشان فرمود: «به خدا که امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیایتان خود را به رنج می افکنید و در آخرتتان بدبخت می گردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش، امان است.» (نهج البلاغه، 367، کلمه قصار 40)
انوري در رد تملق و تکلف و خود خوارشماری و بازگشت به سنت سادگی و صداقت زمان پیامبر اکرم (ص)، چه زيبا سروده است:
بيا تا تكلف به يك سو نهيم* | نه از تو ركوع و نه از من قيام* |
به سنت كنيم اقتدا زين سپس* | سلام عليكم، عليك السلام* |
(انوري، 1364: 416)
چه حاجت كه نُه كرسى آسمان* | نهى زير پاى قزل ارسلان* |
مگو پاى عزّت بر افلاك نِه* | بگو روى اخلاص بر خاك نه* |
(همان: 312)
پایان قسمت اول