ندای اصفهان- مهدی ساغری زاده/
انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب مردمی دینی با ویژگیهای منحصر به خود ۳۷ سال پیش به ثمر رسید و آنها که این سالها و سالهای مبارزه را دیدهاند، هزاران رویداد و صدها فراز و نشیب را تجربه کردهاند که متأسفانه حاصل این دوران به نیکی به نسل جوان منتقل نشده و این عزیزان از بسیاری نکات تاریخ معاصر آگاه نشدهاند.
در این یادداشت اشارهای به مجاهد نستوه مرحوم آیت الله طالقانی داریم. ایشان از شخصیتهایی است که بعد از گذشت ۳۶ سال از درگذشتش هنوز به درستی او را نشناختهایم. در همه این سال ها عادت کردهایم که او را فقط در سالروز برگزاری اولین نماز جمعه تهران یا در ۱۹ شهریور سالروز وفاتش به یاد آوریم. آن هم در حد نام بردن و عکسی و خاطرهای.
این سکوت و این نادیده گرفتن و این فراموشی، باعث شده است آدم هایی که احیانا هیچ شباهت کرداری و رفتاری با او ندارند، از این موقعیت سوءاستفاده کنند و طالقانی را آنگونه که خود میخواهند به ما معرفی کنند. تا جایی که امروز دگراندیشان و روشنفکرنمایان پشت نام او پنهان میشوند و خود را نماینده افکار ایشان میدانند.
طالقانی یک مجتهد بود
سید محمود طالقانی در سال ۱۳۱۷ پس از گذران تحصیلات در مدرسه فیضیه و رضویه قم در سن ۲۸ سالگی از آیت الله عبدالکریم حائری یزدی اجازهنامه اجتهاد دریافت کرد.
حال به این شبهه توجه کنید: با جستجوی سادهای در فضای مجازی به این تیتر معروف میرسید که «آیت الله طالقانی: در مورد حجاب اجبار در کار نیست!»
برای قضاوت منصفانه در مورد سخنرانی آیت الله طالقانی باید به ایام و فضای ایراد این سخنرانی توجه کرد. ماجرا از این قرار بود که شانزدهم اسفند ۱۳۵۷ امام خمینی (ره) در جمع طلاب قم اعلام کردند: «زنان اسلامی باید با حجاب اسلامی بیرون بیایند. نه اینکه خودشان را بزک کنند. زنها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار میکنند. زنها باید وضع خودشان را عوض کنند… به من گزارش دادهاند که در وزارتخانههای ما زنها لخت هستند و این خلاف شرع است. زنها میتوانند در کارهای اجتماعی شرکت کنند، ولی با حجاب اسلامی.»
این سخنان به سرعت با تظاهرات اعتراضآمیز جمعی از زنان تهرانی در مناطق شمال، مرکز و غرب شهر مواجه شد، بهطوری که عکس این تظاهرات در کنار تیتر یک روزنامههای ۱۷ اسفند قرار گرفت. «خواست امام این است که حجاب اسلامی در مملکت باید رعایت شود.» شعار زنان معترض این بود که حجاب، پاکی نمیآورد و حجاب هر کس در نهاد اوست. سخنران مراسم نیز معتقد بود از آنجا که زنان و مردان هر دو برای پیروزی این انقلاب تلاش کردهاند، پس هر دو باید آزاد باشند. این مخالفتها در روزهای بعد نیز ادامه پیدا کرد. دختران در بعضی مدارس تهران تظاهرات کردند. کارکنان زن هواپیمایی ملی ایران به این فرمان معترض بودند. جمعی از زنان کارمند در تهران و برخی شهرهای بزرگ نیز به این اعتراضات پیوستند. البته این حرکتهای معترضانه از سوی جمعی از موافقان فرمان امام نیز بی پاسخ نماند و درگیریهای لفظی در برخی مواقع بین دو گروه شدت میگرفت و گاه تندروییهایی نیز از سوی نیروهای انقلابی گزارش میشد. شعار «یا روسری، یا توسری» در همین مقطع زمانی از سوی افراطیهای آن روزگار که حالا معتدل شدهاند مطرح شده بود و در روزنامهها نیز بازتاب داشت.
حجتالاسلام اشراقی، داماد امام، همان روز (هفدهم اسفند) در مصاحبهای با رادیو انقلاب اسلامی، مواضع امام را تشریح کرد: «من فکر میکنم این کار صحیح نباشد که عدهای بخواهند با تندروی و شدت عمل جلوی خانمها را بگیرند. باید حجاب رعایت شود و قوانین اسلامی مو به مو اجرا گردند و در همه مؤسسات و ادارات و مدارس و دانشگاهها به این موضوع توجه شود. اما حجاب، باید در نظر داشت که به معنی چادر نیست. همانقدر که موها و اندام خانمها پوشانده شود و لباس آبرومند باشد، حالا به هر شکلی، مهم نیست. چادر چیز متعارفی است و بسیار خوب است، اما بهخاطر طرز کار و نوع کار خانمها شاید گاهی پوشاندن بدن و مو به طریق دیگر هم حجاب باشد، حرفی نیست. باید طبق نظر مبارک امام حجاب اسلامی در سطح کشور توسط خانمها با اشتیاق اجرا شود… در مورد اقلیتهای مذهبی همیشه نظر مبارک امام این بوده که آنها از هر حیث مورد احترام و حمایت باشند. اما اگر خانمهای اقلیتهای مذهبی هم رعایت حجاب اسلامی را بکنند چه بهتر.» (کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۵۷)
در این مواضع نیز ضمن رد تندرویها بر لزوم رعایت حجاب تأکید شد، اما تلاش شد تا رنگ و بوی اجبار از این فرمان برداشته شود.
اعتراضات ادامه یافت. روز شنبه ۱۹ اسفند تجمعی از زنان معترض در مقابل دادگستری تهران تشکیل شد، اما این بار، موافقان فرمان امام که طی روزهای گذشته بهطور پراکنده علیه معترضان شعار میدادند، حضور پررنگتری داشتند؛ بهطوری که نیروهای کمیتههای انقلاب دستور داشتند از زنان معترض در مقابل مردم خشمگینی که خواستار رعایت حجاب در جامعه بودند، مراقبت کنند. دفتر امام خمینی اطلاعیهای صادر کرد که با مزاحمین بانوان به شدت برخورد خواهد شد.
«در مورد حجاب، اجبار در کار نیست.» در بیستم اسفند مصاحبه با آیت الله طالقانی درباره حجاب زنان، تیتر یک روزنامهها شد:
«ساخته من و فقیه و دیگران نیست؛ این نصّ صریح قرآن است. آن قدری که قرآن مجید بیان کرده، نه ما میتوانیم از حدود آن خارج شویم و نه زنانی که معتقد به این کتاب بزرگ آسمانی هستند. ایشان درباره حجاب زنان در ادارات گفت: اسلام، قرآن و دین میخواهند شخصیت زن حفظ شود؛ این حرکت انقلابی است. کی در این راهپیماییها، خانمها، خواهران و دختران ما را مجبور کرد که با حجاب یا بیحجاب بیایند؟ خودشان با احساس مسئولیت اسلامی که این لباس یکی از شعارهای اسلامی و ایرانی است، اصالت خودشان را نشان دادند… هو و جنجال راه نیندازند. همانطور که بارها گفتیم، همه حقوق حقه زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند و از آنها خواهش میکنیم که با لباس ساده با وقار، روسری هم روی سرشان بیندازند بهجایی برنمیخورد. اگر آنهایی هم که میخواهند مویشان خراب نشود، اگر روی مویشان روسری بیندازند، بهتر است و بیشتر محفوظ میماند… چه جنگها، چه قتلها، چه فجایع که تا یک سال قبل دائماً هر روز یک قسمت از اخبار روزنامهها همین فجایع بود. منشأ اینها کی بود؟ منشأ اینها از کجا بود؟ غیر از همین تحریکات بیجا بود؟… خطری که حس میکنیم این است که زنها دوباره به ابتذال برگردند. حجاب حکم ضروری دین است. منظور امام و علما این نیست که زن خانهنشین باشد. اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیت الله خمینی نصیحتی کردند مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند، راهنماییاش میکند که شما اینجور باشید به این سبک باشید.»
در واقع، آیت الله طالقانی با بیانی نرم و پدرانه از زنان لائیک خواست برای مصلحت خودشان هم که شده روسری بر سر کنند و این همه جار و جنجال راه نیندازند. پس از سخنان آیت الله طالقانی و نیز گسترش تحرکات زنان سکولار، دادستان وقت تهران اعلامیهای در حمایت از زنان مزبور صادر کرد.
امام خمینی نیز روز ۲۱ اسفند، موضعگیری آیتالله طالقانی را در مورد حجاب تأیید کردند و تظاهرات زنان معترض بعد از آن متوقف شد و اعلام کردند که به خواسته خود یعنی غیر اجباری بودن حجاب رسیدهاند.
از سخنان حضرت امام و آیتالله طالقانی و سایر موضعگیریهای موافقان حجاب در آن مقطع زمانی چنین برمیآید که علماء و اکثریت مردم حاضر نیستند نحوه پوششی که پیش از پیروزی انقلاب رایج بود را بیش از این تحمل کنند، اما کاملاً امیدوارند که توصیه به حجاب در آن شرایط ویژه انقلابی مؤثر باشد. در آن سالها حجاب نه تنها با نگاه دینی که با نگاه انقلابی حتی برای مارکسیستها نیز یک ارزش و نماد مبارزه با امپریالیسم محسوب میشد و همین موقعیت بود که زنان بیحجاب را در اقلیت عددی و فکری قرار میداد. بنابراین امید آن بود که بیبندوباریهای گذشته تکرار نشود و این زنان نیز با رغبت، حجاب اسلامی را بپذیرند.
شبهه ای دیگر
همچنین بارها از قول او شنیدهایم که مرحوم طالقانی از وجود «محله شهر نو» تهران دفاع کرده و وجود خانههای فساد را لازم دانسته و گفته است: «جامعه مثل مسجد توالت نیاز دارد!»
آیا ممکن از یک مجتهد وجود فحشا را تأیید کند و ترویج آن را خواستار شود؟
مهدی طالقانی فرزند ایشان میگوید:
«نظر آقا این بود که این افراد [روسپیها] بیشترشان به خاطر استیصال و بدبختی به این کارها دست میزنند و واقعاً در رژیم پهلوی مورد ظلم واقع شدهاند. به همین خاطر وقتی آنجا را آتش زدند، ابراز ناراحتی کردند و حتی تیمی را به همراه یک روحانی به آنجا فرستادند تا مشکلات مردم بدبخت باقیمانده در آنجا را رسیدگی کنند. مقداری هم کمکهای غیر نقدی و حتی نقدی به آنها دادند تا جان بگیرند. شایعهای هم در مورد تأیید مرحوم پدر از فعالیت مفسدهانگیز آنها درست شده بود، که آن را تکذیب میکنم. البته ایشان نظرشان این بود که باید افراد مظلوم واقع شده را به جایی در خارج از شهر ببرند و کارهایی را به آنها یاد بدهند تا بتوانند امرار معاش کنند یا این که دولت به از کار افتادههای آنها خرجی مختصری بدهد.»
طالقانی مفسر قرآن بود
مهدی طالقانی فرزند ایشان میگوید:
«معترض بودند که چرا در دروس حوزوی و فعالیتهای حوزه، توجه ویژهای به قرآن و مفاهیم آن نمیشود. به همین جهت وقتی در سن جوانی به تهران آمدند، در مسجد پدرشان جلسات تفسیر قرآن را برگزار میکردند و اعتقاد داشتند که قرآن برای مراسم ختم و چهلم و سر طاقچه نیست. آن زمان بسیاری از متدینین و برخی از روحانیون از مرحوم پدر ایراد میگرفتند که شما نباید وارد مسائل قرآنی بشوید و قرآن برای تبرک و تیمن است.»
شش جلد کتاب «پرتوی از قرآن» حاصل تفاسیر اوست از آغاز قرآن کریم تا سوره نساء که عمرش کفاف ادامه آن را نداد.
طالقانی یک مبارز بود
طالقانی یکی از مخالفان فعال حکومت پهلوی بود. عمر او به مبارزه با طاغوت گذشت و بارها به دست دژخیمان پهلوی دستگیر و زندانی شد. طالقانی از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود و در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد به فعالیت در نهضت مقاومت ملی پرداخت. او در سال ۱۳۳۹ جزء هیئت مؤسس جبهه ملی دوم بود و در کنگره ۱۳۴۱ جبهه ملی از سوی شرکت کنندگان در کنگره به عضویت در شورای مرکزی انتخاب شد. طالقانی سخنرانی افتتاحیه کنگره جبهه ملی ایران را انجام داد. او همچنین در سال ۱۳۴۰ به اتفاق مهندس بازرگان و دکتر سحابی نهضت آزادی ایران را بنا نهاد و تا پایان عمر عضو این مجموعه بود.
او در دورههای مختلف و شرایط گوناگون نظیر رویداد کشف حجاب و نهضت ملی شدن نفت، نهضت مقاومت ملی، کودتای ۲۸ مرداد، قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به مخالفت آشکار با حکومت پهلوی پرداخت و بارها به دلایل مختلف بازداشت، زندانی و شکنجه شد.
پدر طالقانی
اعضای سازمان مجاهدین خلق که بعدها به خاطر ترورهای وحشیانه مردم به منافقین معروف شدند، پیش از انقلاب با آیت الله طالقانی روابط خوبی داشتند و حتی از ایشان با عنوان «پدر» یاد میکردند.
اواخر دیماه ۱۳۵۷ کمی پیش از پیروزی انقلاب، آخرین دسته از زندانیان سیاسی از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق آزاد میشوند، طالقانی به دیدارشان میرود.
بخشی از صحبتهای طالقانی در دیدار با آنها به روایت جزوات مجاهدین:
«در مقابل شکنجهچیها و بازجویانی که خودتان میشناسید، وقتی اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها بههم میلرزید و کنترلشان را از دست میدادند. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان بهحق است. از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند.»
سازمان مجاهدین خلق ایران یک گروه سیاسی، نظامی بود که در سال ۱۳۴۴ توسط سه تن از جوانان مسلمان به نام های محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیعزادگان با هدف سرنگونی رژیم پهلوی تأسیس شد. مؤسسین این سازمان به لحاظ تفکر سیاسی، از اندیشهها و آثار مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی تأثیر گرفته بودند، منتها رادیکال تر از آنها بودند.
آنها با تشکیل جلسات و تألیف جزوات و کتبی مانند شناخت، تکامل، راه انبیاء راه بشر، سیمای یک مسلمان، راه حسین و تفسیر سورههای انفال، توبه و محمد (ص)، به تدوین و آموزش ایدههای خود پرداختند که ترکیبی از سوسیالیسم و اسلام بود. این سازمان نیز همچون اغلب گروههایی که در دههی ۴۰ روش قهرآمیز را در مبارزه برگزیدند، تحت تأثیر شکست مبارزات مسالمت آمیز، در جریان تدوین استراتژی، به مبارزهی مسلحانه رسید و به تدریج با بهرهگیری از تئوریها و تجارب جریانهای چپ و مارکسیست آمریکای لاتین، شیوهی جنگ چریک شهری را اتخاذ کردند.
این سازمان در طول سیزده سال (۱۳۵۷ – ۱۳۴۴) مبارزه ضد رژیم و فعالیت زیرزمینی خود، در چند مرحله ضربات مهلکی را متحمل شد و بیش از سیصد نفر از بنیانگذاران و رهبران و اعضای فعال آن در جوخههای اعدام و شکنجهگاههای ساواک و نیز درگیریهای مسلحانه با رژیم پهلوی کشته شدند. این سازمان در طول حیات خود تا به امروز فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است. از جمله اینکه از آغاز تا زمان تغییر ایدئولوژی (سالهای ۱۳۵۴ – ۱۳۵۳) تقریباً مورد تأیید و حمایت اکثر شخصیتها و احزاب سیاسی انقلابی بود؛ اما با تغییر ایدئولوژی و گرایش مارکسیسم رفته رفته حامیان انقلابی خود را از دست داد. با پیروزی انقلاب اسلامی بر انحراف آنها افزوده شد و کم کم با پیوستن به صف دشمنان انقلاب، به مخالفان واقعی نظام اسلامی تبدیل شدند.
بنابراین حمایت طالقانی و دیگر روحانیون و مبارزان از مجاهدین، علاوه بر تأثیرات فضای مبارزاتی آن سازمان به مجموعه روابط و شناختهای متقابل آنان از یکدیگر نیز باز میگردد که در طول دههی چهل و اوایل دههی پنجاه نیز استمرار داشت، همچنان که مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی نیز بعدها در رنجنامهی خود خطاب به آیت الله منتظری مینویسد:
«حضرت آیت الله منتظری! همهی ما قبل از انقلاب غیر از امام، از مجاهدین (منافقین امروز) دفاع میکردیم، نامهی شما و آقای طالقانی و آیت الله مطهری در دفاع از مجاهدین به حضرت امام و پشتیبانی تمامی دست اندرکاران مبارزه از آنان، چیزی نیست که مخفی باشد. البته ما بعد از انقلاب هم فکر میکردیم که میشود منافقین و سایر گروههایی را که در مبارزه دخالت داشتند، جذب کرد …»
طالقانی و شعار «نه غزه، نه لبنان»
مهدی طالقانی فرزند ایشان میگوید:
«ایشان اولین نفری بودند که فطریه خود را برای کمک به فلسطین قرار دادند که باعث اوقات تلخی برخی خشک مقدسها شد. عده زیادی هم با اعلام ایشان، فطریهشان را به همراه کمکهای بیشتر برای فلسطین به آقا دادند.»
طالقانی یک عالم مردمی بود
مهدی طالقانی فرزند ایشان میگوید:
«پیرامون مسجد [هدایت] پر بود از کافه، سینما، صفحهفروشی، عرقفروشی، ورقفروشی و… حتی افرادی که پول استفاده از این مزخرفات را نداشتند هم میآمدند تا از دیدنش لذت ببرند. تصور کنید که در این وضعیت، یک روحانی میآمد رد میشد تا به مسجد برود، بنابراین برخی از آنها متلک میگفتند. مرحوم پدر فقط وقتی که به مقدسات توهین میشد، واکنش نشان میداد و الا به توهینهای شخصی کاری نداشت. در عوض یکی، دوبار شاهد بودم که وقتی کسی به مقدساتشان توهین میکرد، بدون هیچ ترسی او را میگرفت و میزد!
برخی از این افراد هم آقا را میشناختند و مریدشان بودند. یادم هست یکی از اینها که در پاساژی روبهروی ساختمان پلاسکو دستفروشی وسایل قمار داشت، وقتی اذان میدادند، میآمد پشت آقا نماز میخواند و دوباره میرفت و کارش را ادامه میداد. آدم قلچماقی بود و از روی ضعف این کار را نمیکرد، حتی حساسیت ویژهای به مرحوم پدرم داشت و وقتی میشنید که کسی به ایشان توهین کرده، میآمد و درگیر میشد.
یادم هست همین بنده خدا را که اسمش حاج عزیز بود تشویق کردند که شغلش را عوض کند و البته کمکش هم کردند. بعدها دیگر او وسایل قمار نمیفروخت و کارش را عوض کرد…
اصرار زیادی هم به سادهزیستی داشتند. مثلاً وضع من بد نبود و برخی اوقات ماشینهایی را میخریدم که خاص بودند و سر و وضع ویژهای داشتند. مرحوم پدر اکراه داشتند که سوار این ماشینها بشوند و به نظر مردمی که ایشان را میدیدند احترام زیادی میگذاشت و حاضر نبود ذهن آنها را خراب کند.
مرحوم طالقانی با اینکه از استوانههای انقلاب بودند، ولی واقعاً هیچگاه سهم خواهی نکردند … همان روزهایی که انقلاب شده بود، خانهشان را در پیچ شمیران به پایگاه انقلاب تبدیل کردند و برای زندگی به یک آپارتمان ۸۰ متری رفتند. در حالی که خانههای مصادرهای زیادی وجود داشت. آقا اصرار زیادی داشت که روحانیون، زندگی سادهشان را حفظ کنند و با همه خودمانی باشند.»
طالقانی یک روشنفکر دینی انقلابی بود
طالقانی یک روشنفکر دینی انقلابی بود اما انقلاب را در چارچوب وحدت و همدلی دنبال میکرد، نه سرکشی و فتنه و آشوب و هرج و مرج!
او با ملیگراها ارتباط پیوسته داشت و عضو نهضت آزادی بود. اما دلباخته آنها نبود. گرچه گاه افکار متفاوتی بروز میداد، اما آخرین خطبه نماز جمعه او در ۱۶ شهریور ۱۳۵۸ بیانگر روحیه انقلابی اوست.
ماجرای آخرین خطبهی آیت الله طالقانی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مخالفت گروههای ضدانقلاب کردستان مانند حزب دمکرات و کومله کمکم به اغتشاش و حمله به مراکز و پادگانهای نظامی تبدیل شد. دولت موقت و نهضت آزادی در آن موقعیت اعتقاد چندانی به برخورد نظامی با عوامل آشوب نداشتند و بیشتر طرفدار گفتگو و مذاکره سیاسی بودند. آیت الله طالقانی هم به خاطر روحیات پدرانهای که داشت، در ابتدا از این موضع دولت موقت حمایت میکرد. اما در مقابل، امام خمینی و بسیاری از نیروهای انقلاب و حتی نیروهای ارتش، با شناختی که از گروههای ضدانقلاب داشتند، خواستار برخورد و دفع اغتشاشات بودند.
شهید سرلشکر قرنی، به عنوان اولین رییس ستاد مشترک ارتش، به دنبال آغاز شورشها و حملات نظامی عوامل ضدانقلاب کردستان، اطلاعیهای منتشر کرد و کسانی را که به پادگان سنندج نزدیک شده بودند، عواملی فرصتطلب و ضد انقلاب معرفی و دستور سرکوبی آنها را صادر کرد. این اقدام قاطع، ناراحتی دولت موقت را در پی داشت. وزیر کشور وقت و نیز مرحوم آیتالله طالقانی هم با نوشتن نامه و تماس تلفنی با سرلشکر قرنی از وی خواستند که دستور توقف درگیریها را صادر کند.
اما شهید قرنی در پاسخ نوشت: «تا موقعی که از طرف رهبر انقلاب مسئولیت اداره ارتش را دارم، از انجام نظر جنابعالی و آزاد کردن افرادی که به داخل پادگان به منظور قتل و غارت هجوم بردهاند، و تا زمانی که متجاوزین گمراه، شهر را به وضع آرام قبل برنگردانند، یعنی تا زمانی که رادیو و تلویزیون در دست افراد مجاهد از کرمانشاه و ساختمانهای ستاد لشکر و فرودگاه مجدداً به مسئولین معین واگذار نگردد و سرهنگ صفوی فرمانده لشکر ۲۸ کردستان خود را به ستاد نیرو در تهران معرفی ننماید، با وجود تمام ارادتی که به شخص آیتالله طالقانی و جنابعالی دارم، در مقابل خواست تعدادی اجنبی تسلیم نخواهم شد.»
این قاطعیت مطلوب دولت موقت نبود. گروههای ضدانقلاب تبلیغات زیادی را علیه شهید قرنی به راه انداختند و خواستار برکناری او شدند و سرانجام همین مسأله هم باعث برکناری شهید قرنی شد. اما مرحوم آیت الله طالقانی که خود از نزدیک ماجرای کردستان را دنبال میکرد و حتی زمانی حامی گفتگو و مذاکره با ضد انقلاب بود، چند ماه بعد در آخرین خطبه نماز جمعه خود، سخنان مهمی ایراد کرد که خشم و ناراحتی ضد انقلاب، منافقین و حتی برخی از دوستانش را هم در پی داشت. علت ناراحتی آنها هم کاملاً معلوم و مشخص بود. آیت الله طالقانی در این خطبه، با قاطعیت تمام خواستار سرکوب منافقان و گروههای ضد انقلاب شده و حتی به چند مورد از اشتباهات قبلی خودش هم اشاره کرده بود! شنیدن این سخنرانی بعد از سالها که از آن می گذرد، به خوبی میتواند ما را با روحیه آن مرد بزرگ آشنا کند. البته شاید درسی هم باشد برای همه آنهایی که این روزها از طالقانی دم میزنند!
گزیدهای از آخرین خطبه ابوذر زمان:
«هرچه ما مسلمانها از اول اسلام ضربه خوردیم، به دست منافقین بوده است نه به دست کفار. کفار چهره شناخته شدهای دارند. صفشان جداست. ولی منافق یعنی انسان چند چهره. و آن کسی که با چهره دین نفوذ میکند در صف مسلمانها… امروز برادرها، خواهرها، فرزندان عزیز اسلام، ما دچار چنین منافقان شرور و حیلهگر و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام در میآیند و به چهره ایرانی. بسیار هم اظهار دلسوزی میکنند برای مردم، ولی وابسته و مرتبط به جاهای دیگر هستند. چهره، چهره ایرانی، ولی روح و درون و نفسش، نفس و اندیشه و فکر عرف امپریالیسم، صهیونیسم و دیگر قدرتها؛ یعنی کوبیدن مسلمانها در چهره اسلام و ایرانی و اختلاف در صفوف… این گرفتاریهایی که امروز در مرکز، در شهرستانها و به خصوص در کردستان برای این کشور پیش آمده، به دست کیست؟… همان وقتی که ۵ ماه قبل مسأله سنندج پیش آمد و ما رفتیم سنندج. بعد از تحقیقات معلوم شد، یک درگیری بین کمیته شیعه و کمیته اهل سنت ایجاد شد. بعد یک نفری کشته شد و بعد هم یکی از همین آقایان سران [کرد] رفت تلویزیون و رادیو را گرفت و دستور داد که ژاندارمری را بگیرید… بعد شهربانی هم تسلیم شد. بعد حمله کردند طرف پادگان نظامی. اما آنها از خودشان دفاع کردند. اگر آن روز مرکز نظامی ارتش سنندج سقوط کرده بود، میدانید چه فاجعهای میشد؟ ما هم غافل بودیم!
تا وارد شدیم، عوامل و دور و بریهای اینها داد و فریاد برداشتند که ارتشیها جوانهای ما را کشتند، زنهای ما را کشتند. خوب، ما را ناراحت کردند که چرا باید ارتش این کار را بکند؟ خدا رحمت کند مرحوم قرنی را! با او تماس گرفتیم و او گفت که ما دستوری ندادیم برای حمله به مردم. اینها حمله میکنند به پادگان. ما دفاع نکنیم؟ اسلحههایمان را بدهیم به اینها؟ سربازان خود را به کشتن بدهیم؟ ما هم باور نکردیم!
رفتیم پادگان برای اینکه اعتراض کنیم چرا بر سر مردم خمپاره میاندازید؟ ببینید دسیسه را، تبلیغات را. بعد متوجه شدیم یک عده جوانهای سرباز متدین و متعهد که ایستادگی کردند در برابر حمله آنها! گفتند: آقا، به ما حمله میکنند. ما از خودمان دفاع نکنیم؟
آن وقت برای من پیام میفرستند علمای آنجا که به ما مثل مغولها حمله میکنند! که این ارتش شما ما را میکوبد! ارتش ابتدائاً وارد شد؟ فتنه را کی ایجاد کرد؟ از کجا شروع شد؟… اینها کسانی هستند که رفتند اروپا و خارج، زیر لاک خودشان پنهان شدند، این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساکتها، به صدا درآمدند. تسلیمشدهها انقلابی شدند! وابستهها دوباره آمدند روی کار…
۳۰ میلیون جمعیت ایران و مسلمانها، تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد. خودشان باید در ابتدا حساب اینها را برسند، نمیرسند؟ ارتش دخالت نمیکند؟ نمیتواند؟ همه ملت، ما هم راه میافتیم، امام خمینی هم راه میافتد. ما این انقلاب را مفت به دست نیاوردیم که بازیچه یک مشت بازیگر بینالمللی باشیم. ۶۰ هزار از بهترین جوانهای ما کشته شدند…
این ملت تحمل نمیکند. قرآن هم تحمل نمیکند. قرآن میگوید: «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» هرجا فتنه شد، باید بجنگید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمیکند.»
چرا آیت الله طالقانی وسط چهار راه خاکسپاری شد؟
مهدی طالقانی فرزند ایشان میگوید:
«آخرین نماز جمعهای که آقا خواندند، ۱۷ شهریور بود که در بهشت زهرا و در قطعه شهدا برگزار شد. ساختمان غسالخانه را هم آن روزها ساخته بودند که قبل از نماز میروند و آنجا را افتتاح میکنند و حتی به غسالها میگویند که احتمالاً همین روزها من را به اینجا میآورند، من را خوب بشویید!
در همان روز وصیت میکنند که من را بین شهدا دفن کنید. بعد از فوتشان در ۱۹ شهریور، صحبتهای زیادی برای مکان دفنشان شد، ولی من تأکید داشتم که چون وصیت کردهاند باید در همین محل بین قطعههای شهدا دفن شوند. به همین خاطر ایشان را وسط چهار راه به خاک سپردند، شهردار وقت تهران هم بعد از مدتی تصمیم گرفتند که گنبد و بارگاهی بسازند، ولی چون میدانستیم مرحوم پدر به این کارها اعتقادی نداشت، با این کار مخالفت کردیم.»
***
به راستی در میانه سکوت و سیاست حاکم بر رسانههای ما طالقانی چگونه شناخته شود؟ از دل شایعات و دروغها و تفاسیر این و آن؟