خاطره ای از غلامعباس حسن پور رزمنده دفاع مقدس

خاطره ( اول یای) اول تیر ماه یا جشن روز اول تابستان
کد خبر: ۱۱۷۲۱۶۱
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۲ 21 June 2024

به نام خدا

روزی روزگاری

خاطرات غلامعباس حسن پور

خاطره ( اول یای) اول تیر ماه یا جشن روز اول تابستان

روز اول تیر ماه سال ۱۳۵۳ به اتفاق خانواده به مراسم جشن محصول واقع در محل امام زاده ی ذلف آباد رفته و در زیر سایه درخت بید کهنسالی در کنار جوی آب اتراق نمودیم .

اسباب و اثاثیه خود را از روی الاغ ها پایین آوردیم .

آن سال شور و شوق بسیاری در بین جوانان فراهان بود .

جوانان با موتور سیکلت های یاماها و سوزوکی و تریل خود در جاده های منتهی به ذلف آباد ویراژ داده و گرد

و خاک را به هوا بلند

می کردند .

آواز انکر الاصوات و هیجان انگیز الاغ ها در فضای ذلف آباد پیچیده بود .

بعضی از مردم پشت وانت و برخی دیگر سوار بر تریلر متصل به تراکتور ، موتور سیکلت ، دوچرخه وگروهی نیز هم سوار بر الاغ های خود راهی محل جشن محصول واقع در ذلف آباد فراهان بودند .

الاغ سواران بسان قطاری زنجیر وار در جاده منتهی به ذلف آباد خودنمایی

می نمودند .

کسبه از شب قبل دور تا دور ساختمان امام زاده احمد بن علی را قرق کرده و پهلوانی دوره گرد نیز معرکه گرفته و با نمایش چندین مار مشتری برای خود جمع می نمود .

پهلوان با نمایش چندین چشمه از کارهای خود و بیان صحبت های رجز گونه وزنه های سنگین را به هوا پرتاب و با سینه ی خود مهار می نمود و زنجیری ضخیم را دور کتف خود قفل کرده و با فشار دو کتف و فرستادن صلوات آن زنحیر را پاره می کرد

تماشا گران با کف و سوت وی را تشویق می کردند .

پهلوان بعضا در باره کارهای خود غلو هم می نمود .

سپس دستمالی را روی زمین پهن و از تماشاچیان دستمزد و هدیه طلب می کرد .

درگوشه ای دیگر مداحی پرده خوان پارچه ی پرده خوانی خود را ‌به دیوار نصب و در وصف خاندان اهل بیت اطهار سلام الله علیهم اجمعین و اشاره به تصویر روی پرده مداحی و روضه خوانی

می نمود و سپس از حضار طلب وجه می کرد .

حضار هم وجوهی را به عنوان هدیه پرداخت

می کردند .

درویش پرده خوان در پایان معرکه اوراق طلسم شکن خود را با بیانات غلو آمیز و با آب تاب به اعجاز خارق العاده .

اوراق را ورقی ده ریال به فروش می رساند .

به خاطر اینکه درس ریاضی ام ضعیف بود ورقی را خریدم تا طلسم درس ریاضی را با آن برگه بشکنم .

گوشه ها ی ورق طلسم شکن را کنده و همراه با لیوانی آب بلعیدم .

ورق طلسم شکن اثری که روی درس ریاضی من نگذاشت حتی تا چند روز ناراحتی معده و روده گرفتم که خدا به ننه قا گلزارم رحم کرد که نمردم !

(ننه قا گلزار مادر بزرگم بود.)

جوانی بلال فروش بلال های کبابی را آماده و آن ها را در آب نمک غوطه ور و هر بلال کبابی را به مبلغ پانزده ریال

می فروخت و خطاب به مردم با صدای بلند می گفت .

بیا جلو بلال دارم

بلال شیراز دارم

بلال بخور کشتی بگیر

خوردی زمین دوباره بگیر .

بازار بستنی، یخمک و آلاسکا از همه گرمتر بود قیمت آلاسکا ، یخمک ، بستنی سنتی نونی ، کیم ، نوشابه ، کیک و فالوده هر کدام ده الی دوازده ریال بود .

اکثر نوجوانان و جوانان مشتری پرو پا قرص آن ها بودند و البته درآن هوای گرم و در روز اول تابستان خوشایند و گوارا می نمود .

جوانی هم شیشه های نوشابه را در بشکه حاوی یخ ریخته و نوشابه خنک با کیک یزدی را به قیمت هجده ریال

می فروخت .

کشاورزان بیشتر دنبال خرید وسایل کشاورزی بودند .

بانوان دنبال خرید لباس تابستانی و ظروف آشپز خانه و مسن تر ها هم مشتاق زیارت مرقد مطهر حضرت احمد بن علی نوه ی امام موسی کاظم (ع) بودند .

دو دستگاه سرویس بهداشتی وجود داشت که طول صف دستشویی ها به یکصد متر می رسید.

همه می گفتند . عجِله کن ! زود باش ! زود باش

ذلف آباد همه چیزش خوب بود فقط کمبود سرویس بهداشتی حضار را به مشقت می انداخت .

جوی آبی از وسط مزرعه ذلف آباد عبور می کرد و به محیط طراوت می بخشید .

کشاورزان محلی در کنار زمین زراعی خود حاضر بودند و دائم به حضار تذکر

می دادند که به داخل مزرعه آنها نروند چون محصول آنها پایمال و خراب می شد .

لازم به ذکر است که مزرعه دلف آباد (ذلف آباد) در اعصار قدیم شهر بوده است .

طی حفاری های اخیر قسمتی از آن شهر در عمق دو و نیم متری زمین توسط باستان شناسان کشف گردیده است .

ذلف آباد مردم جنگجو و مقاومی داشته است .

مدافعین شهر ذلف آباد روزها در تونل های دست کنده ی خود مخفی و شب ها از مخفی گاه خود بیرون آمده و به قشون دشمن حمله می کردند که احتمالا مهاجمان از سپاه ایلخانان مغول بوده اند .

جاسوسان دشمن راز مقاومت آنان را کشف و با هدایت آب رودخانه فصلی مجد آباد کهنه به درون تونل ها موفق به شکست آنها شده بودند .

در اطراف مزرعه ی ذلف آباد باغات انگور و کوچه باغ ها ی متعددی وجود داشت .

درشرق ذلف آباد مزرعه ی مبارک آباد قرار دارد که مردم فرمهین و مجد آباد نو بیشتر در آن مکان و در زیر سایه درختان سنجد اتراق می کردند .

در موقع ناهار همه مردم به اتفاق خانواده خوددور سفره جمع و با خوردن پلو و خورش و آب دوغ خنک‌ از تناول آن لذت می بردند .عصر ها نیز بعضی از خانواده ها عصرانه آب دوغ خیار و یا بعضا آش رشته صرف می نمودند .

خیلی از مردم سماور طلایی رنگ ذغالی خود که از فلز برنج ساخته شده بود را در کنار بساط خود روشن و دود کشی حلبی را روی سماور قرار می دادند و با حرارت ذغال چای گلستان که آن زمان معروف بود دم کرده صفای وصف ناپذیری را خلق می نمودند .

معمولا بعضی از خانواده ها برای جشن اول تابستان فتیر محلی می پختند و حتی بعضی از خانواده های خوش ذوق برای عصرانه خود حلوای شیره ی انگور

می پختند .

یاد آن زمان بخیر که آن روز فراموش نشدنی بسیار دلچسب و همه را غرق در شادی می کرد . ساعت پنج عصر به بعد یواش یواش مردم اسباب و اثاثیه ی خود را جمع و به روستاهای خود مراجعت کرده و تا یک هفته در وصف آن روز به یاد ماندنی سخن می گفتند .

از روز دوم تیرماه کار برداشت محصولات کشاورزی ابتدا درو جو آبی شروع و بعد گندم و تا اول مهر ماه طول می کشید که آن نیز به نوبه خود جالب بود .

بخصوص فصل رسیدن انگور که عصر ها به باغ رفته و سطل یا زنبیل خود را از انگور پر نموده و به منزل

می آوردیم .

در موقع رسیدن انگور غذای چاشت و عصرانه ی اکثر کشاورزان در صحرا نان ، پنیر و انگور بود و تازه فلاسک چای هم به دست خانواده ها رسیده بود و مردم روستا فلاسک خریداری کرده و چای را درون فلاسک دم کرده و با خود به صحرا می بردند و با خوردن چای خستگی کار را از تن خود بیرون می کردند .

در آن سال برای اولین بار پدرم از تهران دوگوله زود پز خریده بود .

دوگوله زودپز ظرفی است که آبگوشت درون آن زودتر پخته و آماده می شود البته طعم دیزی معمولی و سفالی را ندارد .

جاسوسان دشمن راز مقاومت آنان را کشف و با هدایت آب رودخانه فصلی مجد آباد کهنه به درون تونل ها موفق به شکست آنها شده بودند .

در اطراف مزرعه ی ذلف آباد باغات انگور و کوچه باغ ها ی متعددی وجود داشت .

درشرق ذلف آباد مزرعه ی مبارک آباد قرار دارد که مردم فرمهین و مجد آباد نو بیشتر در آن مکان و در زیر سایه درختان سنجد اتراق می کردند .

در موقع ناهار همه مردم به اتفاق خانواده خوددور سفره جمع و با خوردن پلو و خورش و آب دوغ خنک‌ از تناول آن لذت می بردند .عصر ها نیز بعضی از خانواده ها عصرانه آب دوغ خیار و یا بعضا آش رشته صرف می نمودند .

خیلی از مردم سماور طلایی رنگ ذغالی خود که از فلز برنج ساخته شده بود را در کنار بساط خود روشن و دود کشی حلبی را روی سماور قرار می دادند و با حرارت ذغال چای گلستان که آن زمان معروف بود دم کرده صفای وصف ناپذیری را خلق می نمودند .

معمولا بعضی از خانواده ها برای جشن اول تابستان فتیر محلی می پختند و حتی بعضی از خانواده های خوش ذوق برای عصرانه خود حلوای شیره ی انگور

می پختند .

یاد آن زمان بخیر که آن روز فراموش نشدنی بسیار دلچسب و همه را غرق در شادی می کرد . ساعت پنج عصر به بعد یواش یواش مردم اسباب و اثاثیه ی خود را جمع و به روستاهای خود مراجعت کرده و تا یک هفته در وصف آن روز به یاد ماندنی سخن می گفتند .

از روز دوم تیرماه کار برداشت محصولات کشاورزی ابتدا درو جو آبی شروع و بعد گندم و تا اول مهر ماه طول می کشید که آن نیز به نوبه خود جالب بود .

بخصوص فصل رسیدن انگور که عصر ها به باغ رفته و سطل یا زنبیل خود را از انگور پر نموده و به منزل

می آوردیم .

در موقع رسیدن انگور غذای چاشت و عصرانه ی اکثر کشاورزان در صحرا نان ، پنیر و انگور بود و تازه فلاسک چای هم به دست خانواده ها رسیده بود و مردم روستا فلاسک خریداری کرده و چای را درون فلاسک دم کرده و با خود به صحرا می بردند و با خوردن چای خستگی کار را از تن خود بیرون می کردند .

در آن سال برای اولین بار پدرم از تهران دوگوله زود پز خریده بود .

دوگوله زودپز ظرفی است که آبگوشت درون آن زودتر پخته و آماده می شود البته طعم دیزی معمولی و سفالی را ندارد .

خاطره ادامه دارد …

اشتراک گذاری
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار