پس
از موضعگیری صریح محسن رضایی درباره نحوه پایان جنگ و برخی ملاحظات
درباره این نبرد بزرگ قرن بیستم، یک جریان سیاسی و توپخانهای رسانهای این
جریان، اقدام به هدف قرار دادن فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس
نمودند؛ رویکردی که نه تنها نسبتی با اخلاق و انصاف نداشت، بلکه این پرسش
را در اذهان نیز متبادر کرد که منافع چه کسانی در خطر است که چنین جوسازی
گسترده ای علیه ابراز حقایق جنگ صورت دادند؟ چه کسانی از گفتن حقایقی
درباره دفاع مقدس نگران هستند و می کوشند بیان این حقایق را چنان هزینه بر
جلوه دهند که دیگر کسی جرأت گفتن چنین مطالبی را نداشته باشند؟
به
گزارش «تابناک»؛ چندی پیش، محسن رضایی به مناسبت هفته دفاع مقدس در گفت و
گویی تلویزیونی، بخش کوچکی از ناگفتههای دفاع مقدس را بیان کرد و بر خلاف
اکثر چهرههای دخیل در این نبرد بزرگ، حتی درباره تصمیماتی که میتوانست به
گونهای دیگر گرفته شود تا این جنگ تحمیلی مسیر بهتری بیابد، به صراحت سخن
گفت. این صراحت کلام در ارتباط با شرایط و نحوه پایان جنگ به اوج خود رسید
و منجر به عصبانیت عقبه رسانهای برخی سیاسیون شد.
محسن رضایی در
بخشی از گفت و گو تأکید کرد: «در دفاع مقدس بعد از آزادی خرمشهر می
توانستیم وقفه شش هفت ماهه بدهیم و وارد خاک عراق نشویم. اعلام هم می کردیم
که اگر دولت عراق خواسته های ما را عمل نکند ما وارد عراق می شویم. حتما
او به ما پاسخ نمی داد؛ اما خود ما بدون اینکه چنین سند تاریخی ایجاد
کنیم... اگر دوباره آن فرصت تکرار می شد حتما در سر مرز جنگ را متوقف می
کردیم و خواسته های خودمان را در مورد قرارداد الجزایر و خساراتمان مطرح می
کردیم. این شاید از نظر عملی تأثیری نداشت؛ اما از نظر سیاسی و سندی به
درد امروز ما می خورد...».
رسانههای یک جریان سیاسی با تقطیع این
بخش از سخنان محسن رضایی، در ابتدا مسئولیت عدم پایان جنگ پس از رسیدن به
مرز ایران ـ عراق را بر عهده فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس
گذاشتند و در عین حال مقامات سیاسی که اخبار را به بیت امام میرساندند و
برای امام در خصوص جنگ تصمیمساز بودند، تبرئه کردند. این رویکرد در گزارش
عجیب روزنامه شرق که به تیتر یک این روزنامه تبدیل شده بود، بسیار پررنگ
بودند و نویسنده با قرار دادن برخی اظهارنظرها و اظهارات تاریخی، مسئولیت
عدم پایان جنگ در این مقطع را متوجه فرماندهان نظامی کرده بود.
علاوه
بر این، برخی اشخاص که با وجود حضور به عنوان یک نیروی پیاده در جبهههای
نبرد، نقش فرماندهی و اشراف نظامی و اطلاعاتی نداشتند، این پروژه را پی
گرفتند و تحلیلهایی برای متهم کردن فرماندهان نظامی دفاع مقدس ارائه کردند
که پیش از این حتی از زبان فرماندهان ارشد نیز شنیده نشده است.
غلامعلی
جعفرزاده ایمنآبادی نماینده مجلس یکی از این مهرهها بود که در این
ارتباط گفت: «فارغ از اینکه مسائلی که درباره آیتالله هاشمی مطرح میشود،
صرفاً هجمههای سیاسی است، به نظر میرسد محسن رضایی در سالها و بهویژه
روزهای پایانی جنگ دچار خستگی شده بود. به هرحال، آقای محسن رضایی در زمان
جنگ مسئولیت بسیار مهمی داشت و با این حال، هنوز جوان بود و سن و سال کمی
داشت و به همین دلیل، خستگی ناشی از جنگ هشتساله را به دیگران تعمیم
میداد». این نماینده مجلس حتی به خود زحمت این را نداده است که نامه حضرت
امام را مطالعه کند، آنجا که فرمودند فرمانده سپاه از معدود افرادی است که
معتقد است می توانیم جنگ را تا حصول به پیروزی ادامه دهیم. شاید برای این
نماینده مجلس، آنقدر حمایت از اشخاص سیاسی اولویت پیدا کرده است که
متعمدانه سخنان مکتوب حضرت امام را نادیده می گیرد؛ تا از رهگذر حمایت خام
سیاسی و جناحی برای خود کلاهی بدوزد! برای چنین شخصیتی چه باک که سخنان
حضرت امام را نادیده بگیرد، وقتی که پای منفعت شخصی در میان باشد.
فرض
کنیم اظهارنظرهای مطرح صحیح بوده و نباید فرماندهان جنگ بر عبور از مرز پس
از فتح خرمشهر تأکید میکردند؛ در این صورت صدام حسین چه واکنشی نشان
میداد؟ طبیعتاً آنهایی که تحلیلهای ساده لوحانه شرق و جعفرزاده را
خواندهاند، این تصور برایشان تداعی شده که در صورت توقف ایران پشت مرزها،
جنگ به پایان میرسید و رژیم بعث عراق، با پذیرش این شکست بزرگ نظامی، عرصه
را خاکی میکرد اما نیمنگاهی به وقایع پایان جنگ نشان میدهد، این تحلیل
از بینان خطاست.
زمانی که نیروهای ایران با فتح سلسله عملیاتهایی
به مرزهای ایران و عراق رسیدند، ارتش بعث عراق به شدت مجهز و آماده وارد
کردن ضربات تازه برای پیشروی دوباره در خاک ایران بود اما در ماههای
پایانی جنگ و نیمه نخست سال 1367، ارتش عراق نیز تحلیل رفته بود و به همین
دلیل حتی افسران راهنمایی و رانندگی عراق را نیز به اجبار به خطوط مقدم
اعزام کرده بود. در چنین شرایطی وقتی ایران قطعنامه 598 سازمان ملل را در
29 تیرماه 1367 پذیرفت، واکنش صدام حسین چه بود؟!
محسن رضایی در
همان گفت و گوی تلویزیونی که شرق همچون بی بی سی فارسی، صرفاً بر بخشی از
آن تمرکز کرده، در این ارتباط توضیح داده است: «در فاصله ای که دبیرکل می
خواست بیانیه را برای تکمیل شدن قطعنامه 598 صادر کند، صدام حملاتی را به
ما شروع کرد و پیشروی هایی که ما در خاک عراق داشتیم از ما گرفت. و بعد هم
که به مرز رسید شروع کرد به حمله کردن و اینجا بود که ایران قطعنامه را
پذیرفت و تا یک سد دفاعی سیاسی جلوی صدام بوجود بیاورد، ولی صدام توجهی به
پذیرش قطعنامه از سمت ایران نکرد و هم خرمشهر را محاصره کرد و هم از غرب به
سمت کرمانشاه حمله کرد که عملیات مرصاد شد. دو عملیات سرنوشت و عملیات
مرصاد در انتهای جنگ و بین زمانی که ما قطعنامه را پذیرفته بودیم ولی صدام
زیر بار قطعنامه نمی رفت، صورت گرفت ولی چون ما هر دو عملیات عراق را با
شکست مواجه کردیم و دوباره او را تا مرز عقب زدیم، تقریبا هفت، هشت روز پس
از ما، او هم پذیرفت که قعطنامه 598 را قبول دارد و جنگ تمام شد.»
بنابراین
هیچ تحلیلگرِ نظامی و سیاسی منصفی، تصدیق نمیکند که در صورت توقف ایران
پشت مرزهای بینالمللی، جنگ به پایان میرسید و برای همه ناظران مسلم بود
که در صورت این توقف، ایران باید خود را آماده پذیرش حملات وسیع عراقیها
کند. به همین دلیل چارهای به جز عبور از مرزها نبوده و محسن رضایی نیز
توقف کوتاه مدت در مرزها را صرفاً برای جنبه تبلیغاتی و سیاسی و نه به لحاظ
نظامی ارزشمند تلقی کرد.
با این اوصاف، اگر پس از رسیدن ایران به
مرزهای بینالمللی در زمانی که هیچ اراده بینالمللی و قطعنامهای برای
توقف جنگ وجود نداشت، ارتش عراق با چند حمله، مجدداً رزمندگان ایرانی را
عقب میزد و دستاوردهای عملیات بیت المقدس مجدداً به دست عراقیها
میافتاد، امروز از «عدم پیشروی در خاک عراق» به عنوان یک اشتباه استراتژیک
یاد نمیشد؟!
شاید بتوان موقت فضاسازی رسانهای درباره بزرگترین
نبرد تاریخ معاصر ایران به قصد موجسواریهای سیاسی داشت، در دهه های آینده
و مشخص شدن ابعاد دیگر دفاع مقدس، امکان چنین جهتگیریهایی از سوی برخی
روزنامهها وجود ندارد.
و در آخر به شرق و برخی همقطاران این
روزنامه توصیه کرد از تبدیل شدن به دمدستیترین ابزار رسانهای برخی
سیاسیون پرهیز کنند، تا روند ریزش تیراژشان متوقف شود. درباره سیاسیون نظیر
جعفرزاده نیز توصیه میشود، فعلاً درباره اتهامات پیشینی و بدون مدرکی که
به سایرین زدهاند، عذرخواهی و توبه کرده و برای مدتی سکوت کنند، تا شاید
نقششان به عنوان پیادهنظام بیاخلاق یک جریان سیاسی نزد افکار عمومی به
فراموشی سپرده شود.!!