نقش سیدضیاء طباطبایی در کودتای سوم اسفند
سید ضیاءالدین طباطبایی یزدی، در دوره حیات سیاسی خود بهعنوان روزنامه نگار، فعال سیاسی، عامل کودتای سوم اسفند، رئیسالوزرا و نماینده مجلس، فعالیت داشته است. اما او را بیشتر با عنوان عامل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ میشناسند.
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۰ 28 February 2017
به گزارش تابناک : سید ضیاءالدین طباطبایی یزدی درسال 1268 ه.ش در شهر شیراز متولد شد. پدرش سیدعلی آقا یزدی از مدرسان مدرسه عالی سپهسالار تهران بود. سید علی آقا در یکی از سفرهایی که در سال های جوانی به شیراز داشت، با دختری شیرازی ازدواج کرد. سیدضیاءالدین طباطبایی ثمره همین ازدواج و نخستین فرزند وی بود.سیدضیاء درحدود یک سالگی همراه با والدین خود به تبریز برده شد. تحصیلات مقدماتی خود را توسط معلمان خصوصی درمنزل آموخت. سپس، با ورود به مدرسه ثریای تبریز، علاوه بر دروس جدید، زبان روسی را نیز فرا گرفت. پس از آن به شیراز رفت و علاوه بر تحصیلات مذهبی، به فراگیری زبان های فرانسه و انگلیسی نیز پرداخت.اوضاع ایران در دوران پیش از کودتابعد از امضای فرمان مشروطه، قبل از کودتای محمدعلیشاه و به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روس، در سال1907 میلادی به صورت محرمانه قراردادی میان کشورهای بریتانیا و امپراتوری روسیه در سن پترزبورگ امضا میشود. بر پایه این قرارداد بریتانیا پیشنهاد تقسیم ایران را به دو منطقه نفوذ میدهد. بر اساس این قرارداد منطقه شمالی به امپراتوری روسیه و منطقه جنوبی به بریتانیا و منطقه میانی بهعنوان منطقه بیطرف مشخص میشود.بعد از کودتای محمدعلیشاه و قیام مردم تبریز و تمـرد محمد ولیخان خلعتبری، با فرماندهی ایشان «نیروهای شجاع و چالاک اردوی شمال و پیوند با نیروهای بختیاری، با وجود تهدیدها، وعدهها و توصیههای سفارتهای روس و انگلیس دروارد نشدن به تهران، در نهایت در تاریخ 28 تیرماه 1288 تهران را فتح کرد. محمدعلیشاه عزل و به سفارت روس پناهنده شد.مدتی بعد و زمانی که محمدعلی شاه با استفاده از نیروهای ترکمن قصد داشت تاج و تخت از دست رفته را با قوه قهریه باز پسگیرد، بار دیگر به اردوی شمال مأموریت داده شد تا به این غائله نیز خاتمه دهد. علیدیوسالار به همراه میرزامحمدخان سرتیپ و سایر رزمندگان محال ثلاث به همراه پیرم و نیروهای ارمنی او این توطئه را خنثی و سرکوب کردند. اما این توطئه آخرین توطئه دشمنان مشروطیت نبود. از فردای پیروزی مشروطه هر روز توطئهای در کار بود.» (1)به همان اندازه که نیروهای مسلح شجاع و چالاک اردوی شمال و بختیاری و مبارزان تبریز در پیروزی مشروطه مؤثر بودند، حضور این نیروهای مسلح در تهران باعث مشکلاتی شده بود. پس بروز اختلافات در بین مبارزان، وقوع ترورهایی مشکوک به این اختلافات دامن میزند. در همین اوضاع و احوال روس ها بر اساس مفاد قرارداد1907 سودای اجرای این قرارداد را در سر دارند. به بهانه حضور مورگان شوستر در ایران طی اولتیماتومی خواستار اخراج وی میشوند. با وجود اخراج او، قشون روسیه به ایران حمله و تا نزدیکی تهران پیشروی کرده و پس از مدتی به قزوین عقب نشینی میکند. به این ترتیب بر اساس قرارداد1907کل شمال ایران به اشغال قشون روسیه درمیآید. نیروهای بریتانیایی نیز از شرق و جنوب قسمت های جنوبی را به اشغال خود درمیآروند. با بروز جنگ جهانی اول ایران اعلام بیطرفی میکند امپراتوری عثمانی به بهانه حضور نیروهای امپراتوری روسیه و بریتانیا در شمال و جنوب بیطرفی ایران را نقض و غرب ایران را به اشغال خود درمیآورند. طی جنگ جهانی اول و بروز قحطی شرایط برای زندگی مردم ایران بسیار دشوارشده بود.«سیدضیاء: در سن شانزده سالگی نخستین روزنامه خود، به نام ندای اسلام را در شیراز منتشر کردم. بعدها روزنامه شرق، برق و رعد را نیز منتشر کردم. رعد انقلابیترین و بزرگترین روزنامه تند آن زمان بود. مقالات و نوشتههای روزنامه رعد، توجه مردم و خشم دولت را برانگیخت. فشار به حدی بود که ترجیح دادم روزنامه را تعطیل و ایران را ترک کنم. بار سفر را بستم و در تابستان1917چهار پنج ماه پیش از شروع انقلاب، به روسیه رفتم و در پتروگراد آن روز و لنینگراد امروز اقامت کردم. انقلاب روسیه در وجود من که مستعد انقلاب بودم اثر عمیق گذاشت. من از نزدیک لنین را دیدم و درسخنرانی های متعدد او حاضر بودم. در آن موقع من زبان روسی را بخوبی تکلم میکردم و حرفهای لنین را خوب میفهمیدم. روزی که لنین در بالکن یکی از بناهای کارگری شهر پتروگراد اعلامیه انقلاب را خواند من در پایین پنجره ایستاده بودم، او در نخستین جملات نطق انقلابی خود، الغای قرارداد تقسیم ایران بین روس و انگلیس(قرارداد1907)، چشم پوشی از همه مزایا و مطالبات مالی دولت تزاری در ایران و الغای کاپیتولاسیون را از نظر دولت تازه شوروی اعلام کرد.» (2) روسها تا زمان انقلاب اکتبر برحفظ منافع به دست آمده شان از این قرارداد اصرار داشتند.«روابط نزدیک سیدضیاء با وثوق الدوله بتدریج سبب ایجاد ارتباط دوستانه میان سید با «مستر هاوارد» کنسول انگلیس در تهران و «اسمارت»مترجم سفارت انگلیس شده بود. این روابط و جایگاه و منزلتی که سید درکابینه وثوقالدوله به دست آورده بود بتدریج او را نزد انگلیسیها بهعنوان یک عنصر سیاسی جسور وجاه طلب مطرح ساخت. از اینرو انگلیسیها او را درخدمت کودتایی که خود قرار بود هدایت آن را برعهده داشته باشند قرار دادند. برای اجرای این کودتا کمیتهای در منطقه زرگنده تهران با نام کمیته «آهن» به وجود آمد و سیدضیاء در رأس آن قرار گرفت. این کمیته که در نزدیکی محل اقامت سفیر انگلیس تشکیل شده بود، سازمانی سری بود که «اینتلیجنس سرویس» سازمان جاسوسی انگلیس در پوشش آن افراد ورجال گوناگون را مؤتلف میساخت و استراتژی خود را به پیش میبرد. سیدضیاء خود رابط جلسات این کمیته با «نورمن»وزیر مختار انگلیس در تهران بود.» (3).«در روز سوم اسفند تهران در مهار کامل کودتا گران بود. اهالی تهران بامداد آن دوشنبه که از خواب برخاستند دیدند سپاهیان قزاق تمام وزارتخانهها، ساختمان های دولتی، کلانتریها و اداره های پست و تلگراف را اشغال کردهاند. سربازها سرچهارراه های اصلی پاس میدادند و پایتخت کاملاً در قبضه نظامیان بود. حکومت نظامی از نیمه شب برقرارشده بود و ورود و خروج شهر اجازه فرماندار نظامی جدید تهران، سرهنگ کاظم خان سیاح، را لازم داشت. سید ضیاء، دست کم در تهران، تعزیه گردان وضع سیاسی بود و رضاخان بیچون و چرا قزاقان را - که یگانه نیروی قدرتمند نظامی مملکت بودند – رهبری میکرد. کودتا نه تنها تکاندهندهترین رویداد چندین نسل اخیر بود، بلکه پیدایش سیدضیاء عنصری تازه در سیاست ایران پدید آورد. سروکار ما حالا با مردی خود خواسته است که به هیچ حزب سیاسی، اشرافیت زمیندار یا دربار سلطنتی بستگی ندارد. وی نخستین رئیس الوزرای ایرانی بیعنوان از ابتدای قرن نوزدهم به این طرف بود. در نخستین ملاقاتش با شاه در روز شنبه4 اسفند، که حکم ریاست الوزرایی او صادر شد، شاه میپرسد چه لقبی مایل است به او داده شود، سید ضیاء به دنبال عناوین متعارف نرفت و در عوض از شاه خواست در اعلامیه انتصاب، وی را (دیکتاتور) بنامد. شاه حیران و ناراحت از عواقب این عنوانِ رومی و معانی ضمنی معاصر آن، که در واقع افاده قدرت مافوق قانون اساسی بود، تقاضای اور را نپذیرفت «چون تحقیر مقام و منزلت سلطنت است». و سید ضیاء ظاهراً دیگر در این باره اصرار نکرد. شاه در اعلامیه انتصاب او فقط گفت در نتیجه غفلتکاری زمامداران گذشته مصمم شدیم شخص لایقی را به ریاست وزار برگماریم. رضا خان را در مقام فرماندهی قزاقخانه تأیید و به او عنوان سردار سپه داد. سیدضیاء در نخستین روز کودتا، حتی پیش از دیدن شاه و گرفتن حکم نخستوزیریاش، اعلامیهای صادر کرده بود. اظهارات او با گفتههای رؤسای دولت های پیشین تفاوت های اساسی داشت. هیچ گونه تمجید یا تملق از شاه یا ذکری از اداره امور مملکت تحت هدایت اعلیحضرت در آن دیده نمیشد.» (4)سید ضیاء در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی انتخاب شد. در جلسه سوم و چهارم مورخ 16 و 17 اسفند 1322 مصدق شدیداً با تصویب استوارنامه سیدضیاء مخالفت میکند او در پاسخ مصدق، طی سخنرانی مطالب مهمی را بیان میکند که مشروح مذاکرات این دو روز بسیار خواندنی است. در پاسخ به مصدق سیدضیاء اعتراف میکند که عامل کودتای سوم اسفند او بوده است نه رضاشاه و او بوده که رضاشاه را پیدا کرده است.«این سردار سپهی که به شما امنیت داد آسایش داد شما را در کسب و کار خودتان آزاد گذاشت کی به شما داد جز سیدضیاءالدین اگر او بد است سید ضیاءالدین هم البته بد است اگر او خوب است چرا سید ضیاءالدین بد است؟ پس چرا او خوب است و سید ضیاءالدین بد است؟ اگر غرض شخصی نباشد دلیلش چیست؟ شما که رضاخان را نمیشناختید این یک سربازی بود مانند هزاران سرباز بدبخت دیگر، همین رضاخان بود که در جنگهای گیلان برادر زنش کشته شد همین رضاخان بود که با چهارهزار نفر قزاق در قزوین افتاده بود و پس وامانده نان و گوشت قشون هندی را چهارماه به او میدادند کجا بودید؟ آنجا سیدضیاءالدین او را آورد به شما معرفی کرد.» (5)دوره ریاست الوزرایی سیدضیاء صدروز بیشتر دوام نداشت. رضا شاه با زیرکی و تبانی با بریتانیا، موفق شد سیدضیاء را از سر راه خود بردارد و خود بر تخت سلطنت بنشیند.منابع در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه ایران