ناهجاري فراگير دهه 70 ايران دوباره ميل بازگشت دارد و فرار از خانه دختران در حال افزايش است.
به گزارش تابناک گیلان، روزنامه قانون نوشت: اتفاقي كه هرگز پايان خوشي نداشته و همچون آنچه در ادامه از زبان يكي از قربانيان فرار از خانه در خراسان مي خوانيد، مشكلات عديدهاي براي دختران ايجاد مي كند: «وقتي مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی میکرد انگار سالهاست که همدیگر را ميشناختیم.به دلیل اینکه دیر به مدرسه رسیده بودم صحبت مدیر ته دلم را خالی کرد. او خطاب به من گفت اگر نميتوانم به موقع سر کلاس حاضر شوم بهتر است کلاس درس را فراموش کنم و این حرفی بود که انگیزه من را از ادامه تحصیل گرفت، ضمن اینکه بهانههای پدر و مادرم هم در خانه کلافهام کرده بود.
احساس دلتنگی ميکردم و کلاسهای درس را به زور تحمل ميکردم. حرفهای دخترهای همسن و سالم بیشتر از حرفهای معلمم در ذهنم باقی ميماند. این روزهای بحرانی برایم خیلی سخت بود و وقتی نمرههای میان ترم را دریافت کردم بیشتر آنها تک بود و علامت قرمزیعنی خواندن درس بیفایده! از خجالتم نمرههایم را به والدینم خود نشان ندادم اما چند روز بعد پدرم از وضعیت درسهایم مطلع شد و وقتی فهمید که من آنها را از او و مادرم مخفی کرده ام آن شب تمام تنم را با کمربند کبود کرد. صورتم از بس سیلی خورده بود قرمز و زیر چشمانم کبود شده بود. روی رفتن به مدرسه را نداشتم، کیف پشتی را برداشتم و بیهدف از خانه خارج شدم و دیگر دوست نداشتم به خانه بازگردم.
وقتی به خودم آمدم که به پارک رسیده بودم. آرام روی صندلی نشستم و کتابم را بی هدف ورق ميزدم که ناگهان حضور جوانی را در کنارم احساس کردم. بدون مقدمه و بی آنکه من را بشناسد علت کبودی صورتم را پرسید و من که تا به حال با پسری در خلوت حرف نزده بودم از خجالت رویم را برگرداندم و به او بی محلی کردم ولی سماجت او خیلی زود من را فریب داد. او با حرفهایش توانست پس از چند دقیقه اعتماد من را به خود جلب کند. ساعتها در پارک با او درد دل کردم وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی ميکرد؛ انگار سالها همدیگر را ميشناختیم. این حرفها گویا گذر زمان را سریع تر ميکرد و تا به ساعت نگاه کردم دیگر از زمان بازگشت به خانه گذشته بود. از این ميترسیدم اگر مجدد به خانه بازگردم باید کتکهای پدرم را تحمل کنم. پسر جوان از این موقعیت استفاده کرد و اصرار داشت برای مدتی مهمان خانه مجردی او باشم. من که از این وضعیت خسته شده بودم خیلی زود خام حرفهای او شدم و با او به سوی خانه اش رهسپار شدیم که ای کاش پاهایم ميشکست و این راه را انتخاب نميکردم. پس از حضور در آن خانه متوجه حضور چند نفر دیگر هم شدم که به بهانهای سریع از آن جا فرار کردم و با هزار سختی و به کمک اهالی محل از دست آن پسر شیطان صفت نجات پیدا کردم اما توسط مأموران کلانتری به اتهام شبگردی دستگیر شدم.وقتی پدرم برای تحویل من به کلانتری آمد خشم تمام وجودش را گرفته بود و احساس ميکردم که سرنوشت سختی در انتظارم است ولی با صحبتهای مشاور کلانتری با والدینم روش برخورد آنان به طور کامل تغییر کرد و حالا در کنار خانواده ام در محیطی امن و با آرامش مشغول به تحصیل هستم.
نظریه کارشناسی:
معاون اجتماعی فرماندهی انتظامياستان خراسان شمالی در این رابطه ضمن توصیه به والدین گفت: فشارهای روحی و روانی و خلأ عاطفی علت اصلی فرار از منزل فرزندان به شمار ميرود. سرهنگ حیدر اقبالی مطلق، فرار از منزل را در سنین نوجوانی شایع تر بیان کرد و از خانوادهها خواست که با فرزندان خود در این سنین بیشتر ارتباط برقرار کنند. این مقام انتظاميفرار از منزل را سرمنشا ورود به انواع بزههای اجتماعی دانست و خطاب به دختران نوجوان افزود: فرار از منزل نه تنها باعث کاهش مشکلات نميشود بلکه مشکلات را صد چندان ميکند.
سلامت نیوز: اين سرگذشت یک دختر فراری در دهه 90 است!