وقتی سالها عمود به عمود قدم برداشتهای و زائر شدهای، چطور میشود امسال نروی، این روزها به پاهای بهانهگیر چه باید گفت، به چشمهای اشکبار و موکبهای منتظر...
به گزارش فارس، خودشان اینجا هستند، اما دلشان را پر دادهاند از چند روز پیش سمت بینالحرمین، چطور میشود وقتی سالها عمود به عمود قدم برداشتهای، زائر بودهای و در بارگاه عشق سلام کردهای امسال نتوانی...
شرح عاشقیشان پا برجاست، موکب را زدهاند، اما نه در عراق بلکه در همین جا و در چند کیلومتری سرزمین عشق؛ حسینیه مکتب قرآن.
حالا در موکبی که با عراق کیلومترها فاصله دارد، نذورات اربعین را به جای پذیرایی از زائران اباعبدالله (ع) نذر خانههایی که کرونا معیشت آنها را به خطر انداخته، کردهاند.
حاج حسین رستگار سرپرست موکب «شهدای منا» شرح حال این روزها را پریشان احوال و دیوانهوار میداند، او میگوید دلمان برای تب و تاب قبل از اربعین، عاشقی در پیادهروی و خستگی دلچسب بعد از آن تنگ شده و این را فقط خود آقا میداند و بس!
قرار ما برای گپ و گفت با حاج حسین به حسینیه مکتب قرآن کشید، جایی که عشق به امام حسین (ع) از آنجا در وجودش رخنه کرده و روز به روز این عشق فزونی مییابد.
حسینیه مکتبالقرآن باز بود و حاج حسین و اخویاش در مقابل در و کنار صندوق جمعآوری نذورات ایستاده بودند، وارد که شدیم بعد از احوالپرسی حاج حسین به صندوق نذورات اشاره کرد و گفت: امسال این صندوق موکب اربعین ماست. نمیدانستم منظورش چیست، اما سوالم را برای بعد نگه داشتم.
با راهنمایی حاج حسین به داخل حسینیه رفتیم، خلوت بود و نور صبحگاهی به درون آن تابیده بود، مکانی که سالهای گذشته در این وقت از سال هیاهوی آمادگی برای سفر به کربلا و برپایی موکب را داشت و اکنون در سکوت به سر میبرد.
هر کدام بر روی صندلیهایی که با فاصله اجتماعی چیده شده بود، نشستیم و سر صحبت باز شد.
از پنج سالگی به همراه پدرم که خادم هیات سیار بابالحوائج همدان بود به هیات میرفتم و از آن زمان خدمتگذاری به سوگواران و عزاداران را داشتم. به طوری که با بچههای هم سن و سال صف عزاداران را مرتب و منظم میکردیم.
تا سال ۵۰ هر محرم و صفر پاتوق ما مساجد و حسینیهها بود و برای امام حسین (ع) کم نمیگذاشتیم این کار به قدری برایم لذتبخش بود که هیچگاه این راه خسته نشدم.
سال ۱۳۵۰ من ۱۵ ساله بودم که با مرحوم حاج جواد اصفهانی جلسهای داشتیم و قرار شد هیاتی تاسیس کنیم، حاج جواد به همراه دوستانش حسینیه مکتب قرآن تاسیس کرد و از آن زمان ما خادم حسینیه هستیم و اکنون حدود ۵۰ سال است که در این حسینیه انجام وظیفه میکنیم.
پدرم هم خادم بود و مرا از بچگی با خود به این مکانها میبرد و همین باعث شد از کودکی با امام حسین (ع) آشنا شوم و عاشقانه در مسیر عاشقیاش بمانم. وقتی وارد حسیینه شدم، عاشقانه خدمتگزار شدم و در آشپزخانه و کارهای خدماتی حسینیه فعالیت کردم.
از او پرسیدم در کودکی کربلا مشرف شدید که در جواب گفت خیر و ادامه داد: بعد از باز شدن مسیر کربلا مشرف شدم که هر بار آن عاشقانه بود و امیدوارم باز هم بروم. این را میگوید و بغضی که همراهیاش میکند.
حاج حسین به ۴۰ سفر خود به کربلا اشاره میکند و از تشرف به اولین سفر خانه خدا میگوید: سال ۱۳۶۶ کارمند آموزش و پرورش بودم. یک روز وقتی وارد اداره شدم یکی از همکاران گفت: دیشب خواب دیدم به مکه رفتی. گفتم خیر است انشاءالله و گذشت تا اینکه همان روز ساعت ۱۱ شب بود با من تماس گرفتند و گفتند شما به عنوان خدمه زائران مکه انتخاب شدهاید، خیلی خوشحال شدم و آماده سفر شدم. بعد از بازگشت دو بار هم مشرف شدم که هر بار به عنوان خدمه میرفتم.
حاح حسین رستگار حالا خود دفتر زیارتی دارد و خود مدیر کاروان است از چگونگی ورود به این حوزه پرسیدم که گفت: بعد از چند بار تشرف به مکه، قرار بود دفاتر زیارتی باز شود و حجاج و زائران از طریق دفاتر ثبتنام کنند که بنده هم درخواست دادم و موافقت شد و از سال ۷۶ وارد این کار شدم.
موکب حاج حسین نام «شهدای منا» را بر خود دارد از دلیل آن که پرسیدم اینگونه میگوید: سال ۹۴ که آن حادثه در منا رخ داد و تعداد زیادی از حجاج به شهادت رسیدند بنده مدیر کاروان بودم.
بعد از بازگشت از مکه و در روز شهادت امام رضا (ع) در آشپزخانه حسینیه امامزاده عبدالله (ع) مشغول توزیع غذای نذری بودیم که مدیر حج و زیارت برای عرض خداقوت وارد شد، بعد از اندکی صحبت، پیشنهاد تشکیل موکب شهدای منا را به ایشان دادم که موافقت کرد و استارت کار را زدیم.
میگوید: از سال ۹۵ هر سال موکب خود را در عراق برپا کردیم و خدماترسانی به زائران را داشتیم، ۲۵ پزشک، آشپزخانه مجهز، نانوایی، خدماترسانی کیف، کفش و لباس داشتیم و همین برایمان از هر لذتی بالاتر بود.
عظمت پیادهروی اربعین او را هم به شور آورده و میگوید: حدود ۱۰ تا ۱۵ روز در کربلا مستقر میشدیم در این مدت زمان همه ادیان را در کربلا میدیدم به طوری که میتوانم بگویم ۷۲ ملتی که در عربستان در ایام حج هستند، در اربعین کربلا هستند.
خاطرات پذیرایی کودکان برای همه کسانی که پیادهروی اربعین را تجربه کردهاند، ملموس است که حاج حسین هم به آن اشاره میکند: در مسیر کربلا هر کسی با توان خود خدمترسانی میکند، بچه کوچکی که پا ندارد، امکانات ندارد، اما آب توزیع میکند، کودکی که با دستان کوچکش خاک پای زائران را پاک میکند و حتما او نیز چیزهایی زیادی از این راه میداند...
حاح حسین با بغض ادامه میدهد: بچههایی بودند که پابرهنه هر خوراکی را که توان خانواده آنها بود، توزیع میکردند و چقدر لذتبخش بود برایشان وقتی زائری اول خوراکی او را میگرفت.
هر چه بگویم کم گفتم، خانوادههایی بودند که در اربعین غذا یا مواد غذایی توزیع میکردند در حالی که شاید خودشان چیزی برای خوردن نداشتند به خانههایی سر میزدیم که فقیرنشین بودند، اما جانانه در این مسیر کم نمیگذاشتند، در حالی که شاید برای نان شب محتاج بودند و شاید باید بعد از اربعین به آنها کمک میشد.
با چشمانی که اشکبار است میگوید: همه اربعین خاطره است، اما امسال نمیتوان رفت. دل همه برای پیادهروی اربعین پر میکشد، اما چه کنیم شرایط نیست.
از حاج حسین در مورد پذیرایی از زوار خارجی پرسیدم که پاسخ داد: خارجیها هم به موکب ما میآمدند، اما نه برای اسکان، بلکه پذیرایی که میشدند، میرفتند هرچند برای اسکان زوار پیاده خانههای اطراف را داشتیم، اما نمیماندند.
از او پرسیدم تاکنون خودتان پیاده به کربلا مشرف شدهاید که میگوید: مسیر کمی را پیادهروی کردهام، اما چون موکب داشتیم و خادم بودیم همه مسیر را پیادهروی نکردهام هر چند به موکبداری و خادمی زوار علاقه زیادی دارم و با لبخندی میگوید: شاید از بچگی خونم با این کارها عجین شده است.
پرسیدم برپایی موکب در آن سوی مرز سختیهای زیادی دارد شما چه سختهایی متحمل شدید که گفت: در مسیر امام حسین (ع) سختیها لذتبخش است، شبانهروز بیدار بودیم، حدود ۱۵ کامیون و کاروانی از وسیله، اجناس و اقلام با خود میبردیم که در ظاهر خیلی سخت بود مثلا پارک کردن ماشینها در خیابانهای عراق سخت بود و پلیس مانع میشد و ما به سختی میتوانستیم پلیس را راضی کنیم که ماشینها را کنار موکب پارک کنیم.
گاهی خارج از محدوده بار ماشینها را خالی میکردند و ما باید پیاده یا با فرغون و یا با دست مسیر طولانی را بارها تا موکب طی کنیم.
شاید طی ۱۵ شب حضور ما در عراق دو شب نمیخوابیدیم و شب تا صبح را برای حراست از زائرانی که در موکب ما استراحت میکردند یا ممکن بود شبانه به موکب ما برسند، بیدار سر میکردیم.
حاج حسین غرق در حال و هوای اربعین سالهای قبل ادامه میداد و از عشق و دلدادگی کسانی میگفت که در این راه از خود میگذرند، او میگفت: برای جابهجایی وسایل تعدادی ماشین ستاد اربعین به ما داده بود، اما برخی هم عاشقانه ماشین خود را در اختیار ما میگذاشتند.
برخی از آنها ۱۵ روز ماشینهایشان را از بار خالی نمیکردند و بار داخل ماشین میماند و حتی بدون چشمداشت هزینه سوخت گازوییل را هم نمیگرفتند.
اربعین دنیایی از خاطره بود و هرچه میخواستیم حاج حسین میگفت و این بار این گونه ادامه داد: امسال هم اربعین ما ایران است، وقتی راهپیمایی نداریم مردم نذوراتی که هر سال برای موکب کمک میکردند را برای توزیع ۵ هزار غذا و بستههای معیشتی میدهند.
در عاشورا ۳۲۰ بسته ۳۰۰ هزار تومانی توزیع کردیم و در اربعین هم تکرار میکنیم بلکه تا حدودی غم راهپیمایی اربعین را جبران کنیم.
او در پاسخ به چرایی خدمت در این راه میگوید: خدمت میکنیم، چون عاشقیم، عاشق امام حسین (ع)؛ از بچگی با نام امام حسین (ع) بزرگ شدهایم و شیری که به ما دادهاند همراه با گریه برای اباعبدالله (ع) بوده است.
حاج حسین با لحن خاصی ادامه میدهد: حتم دارم تمام عزاداران حسینی که عاشق هستند، شیر آنها همراه با گریه برای امام حسین (ع) بوده؛ چون خیلیها هستند که راهشان به این مسیرها نمیافتد.
در ادامه صحبتهایمان رسیدیم به عنایات و کرامات امام حسین (ع) و حاج آقای رستگار میگوید: خیلی از بیماران شفا یافتند، اصلا خیلی از پیادهرویها نذر شفای بیمار بود!
برخی مواقع در مرز میماندیم و گره در کارمان میافتد، اما با توسل به امام حسین (ع) و عزاداری که در مرز داشتیم، کارمان درست میشد و میرفتیم.
هیچ سالی در مدت زمانی که موکب بودیم، زیارت نمیرفتیم یعنی شرایط و وقت نبود، اما یک بار آخرین روز حضورمان در کربلا بود و وسیله برگشت هم نداشتیم دلمان شکست و گفتیم آخرین روز را برای زیارت برویم.
بینالحرمین بسیار شلوغ بود و اصلا نمیشد وارد حرم شد، ورودی حرم حضرت عباس (ع) بودیم و مجبور شدیم بنشینیم تا شاید فرجی شود؛ در دل میگفتم "یا حضرت عباس میشه ماهم آخرین روز سفر شما را زیارت کنیم" که همین موقع یک هیاتی میخواست وارد حرم شود که ما هم با داخل شدن در هیات آنها وارد حرم شدیم و آنها هم ممانعت نکردند که من این را دعوت حضرت میدانم.
از تعداد اعضای موکب پرسیدم که گفت: حدود ۱۰۰ نفر پیر و جوان بودیم جوانان ما همه در مسیر امام حسین (ع) هستند، شاید از لحاظ ظاهری به چشم نیایند، اما در باطن در این مسیر هستند و این را در پیادهروی اربعین بارها و بارها دیدیم.
پرسیدم بچههای خود شما هم در این راه هستند که گفت؛ بله پسرم عضو هیات امنای موکب شهدای منا است و عاشقانه در مسیر امام حسین (ع) کار میکنند.
از حاج اقا پرسیدم شما سال ۹۷ در بازگشت از کربلا به زلزله سرپل ذهاب هم برخورد کردید خاطرهای برایمان بگویید که اینگونه ادامه میدهد: سال ۹۷ که از موکب کربلا برمیگشتیم وقتی به سرپل ذهاب رسیدیم، زلزله آمد، ما چند روز بودیم تا وضعیت آرام شود و به همدان برگشتیم، اما تا رسیدیم دیدیم که واقعا زلزله سخت و اسفناک است و مجددا به سرپل ذهاب برگشتیم و یک هفته غذای گرم در بین زلزلهزدگان توزیع کردیم.
سال ۹۸ نیز وقتی سیل به لرستان آمد، موکب ما در لرستان مستقر شد و ۱۰ روز از کسانی که کمک میکردند، پذیرایی کردیم.
آخر صحبتهایم پرسیدم امسال اربعین نیست چه حس و حالی دارید که حاج حسین آهی کشید و گفت: امسال همه دیوانهایم؛ نه من بلکه همه مشتاقان اربعین دیوانه هستند
هر روز هزاران نفر با دفتر زیارتی تماس میگیرند که ما امسال چکار کنیم؟ چگونه ویزا بگیریم و؛ و به نوعی همه امسال دیوانهایم.
از حاج حسین پرسیدم راه امام حسین (ع) را تا کجا باید ادامه دهیم که میگوید: تا جایی که جان در بدن داریم، تا جایی که بتوانیم خون آقا را به ثمر برسانیم و تا ظهور امام زمان (عج) این راه ادامه دارد.
حرف از کربلا و خاطراتی که جان را تازه میکند تمامی نداشت، اما نباید بیشتر از این وقت حاج آقا را میگرفتیم از او خواستم سخن پایانی اگر هست بفرمایند که گفت: از مردم خواهش میکنم نگذارند امسال دنیا از اینکه پیادهروی اربعین نیست، خوشحال شود، ما میخواهیم امسال اربعین را در ایران داشته باشیم.
اربعین امسال ما کمکهای معیشتی است که امیدوارم بتوانیم با ۳۰۰ بسته معیشتی بندگان خدا را شاد کنیم، زیرا هستند خانوادههایی که دو ماه است، گوشت نخوردهاند و اگر این کار را انجام دهیم، ثواب و اجر آن بیشتر از پیادهروی خواهد بود.
هرچند پیادهروی زیبایی و شور خاص خود را داشت، اما اجر این کمتر از آن نیست، همه ساله ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون تومان در خاک عراق از زوار پیاده پذیرایی میکردیم، اما امسال با کرونا و در نبود پیادهروی میتوانیم با رسیدگی به نیازمندان و محرومان ثواب و اجر صحرای کربلا را داشته باشیم ما ۵۰۰ خانواده را شناسایی کردهایم که در دو ماه و سه ماه است گوشت نخوردهاند.
امیدواریم خداوند تا زمانی که به ما عمر داده دست از راه حسین (ع) برنداریم و مرگ ما هم با خدمت در راه آقا اباعبداللهالحسین (ع) همراه باشد.