حالا و بعد از رحلت وی این دغدغهی جدی برای این دو جریان وجود دارد که چه کسی قرار است در رأس آنها قرار بگیرد. با این همه، چهار نفر بیش از دیگران به عنوان جانشین سیاسی هاشمی رفسنجانی مطرح هستند که البته هر کدام از آنها محدودیتهای خاص خودشان را دارند و فاصله قابل توجهی بین آنها و هاشمی وجود دارد:
او از دوستان و نزدیکان قدیمی هاشمی رفسنجانی است. او هم اکنون مسئول دفتر بازرسی رهبر انقلاب هم هست. حالا خیلی ها از وی به عنوان گزینه شایسته جانشینی سیاسی هاشمی نام بردهاند و به عنوان مثال علی مطهری در همین رابطه گفته: «اگر بخواهیم شخصیت معتدلی را معرفی کنیم که بتواند نقش آیت الله هاشمی را برای گروه های اعتدالی و اصلاح طلب ایفا کند آقای علی اکبر ناطق نوری است. ایشان تا حد زیادی می تواند نقش آیت الله هاشمی را برای گروه های اعتدالی ایفا کند.» اما او محدودیتهایی دارد که موجب میشود شانس کمی برای حضور پر قدرت در جایگاه هاشمی را داشته باشد. اول اینکه وی سابقه مشخص و بسیار پررنگ اصولگرایی داشته و حضور در جریان راست و رقابت جدی با سید محمد خاتمی را در انتخابات 76 در کارنامه خود دارد و این سابقه به مراتب پررنگ تر از افرادی چون حسن روحانی است و این محدودیت بزرگی برای جایگزینی هاشمی در پایگاه اصلاح طلبی و کارگزارانی او است. دوم اینکه سطح سیاستورزیهای ناطق نوری در طول دوران عمر سیاسیاش نشان داده که همواره ذیل هاشمی تعریف شده و هیچگاه هم آنقدر قدرت نمایی نکرده که بخواهد در رأس یک جریان سیاسی قرار بگیرد چه آنکه حتی در آن زمانی که در جریان راست سیاسی تعریف می شد زیر سایه افرادی چون هاشمی و حتی آیت الله مشکینی و مهدوی کنی تعریف می شد و حالا نیز نه تنها برند اصلاح طلبی خاصی ندارد بلکه از قدرت پیشبرندگی هاشمی در نظام هم برخوردار نیست و بعید است که کارگزارانی ها و اصلاح طلب حاضر شوند که زیر عبای ناطق به حیات سیاسی خود ادامه دهند.
نقطه قوت امروز ناطق رابطه او با حاکمیت است که برتری نسبی در مقابل گزینه هایی که در ادامه ذکر خواهد برای او ایجاد میکند.
نوه جوان حضرت امام هر چند به واسطه یدک کشیدن نام امام خمینی(ره) از ظرفیتی نمادین و قابل اهمیتی برخوردار است اما او نیز دارای چالش های زیادی برای حضور در سطح اول سیاسی جریان اصلاح طلب، کارگزاران و اعتدال است. اول اینکه، عملکرد سیاسی، از طرفی غیبتهای مکرر و بی علت و از طرفی حضورهای بعضا بدون توجیه او در وقایع مختلف به ویژه در سالهای اخیر به نوعی تداعی کننده انفعال سیاسی او است و شرایطی را به وجود آورده که حالا دیگر خیلیها متوجه شدهاند که وی صرفا نام «خمینی» را یدک میکشد و از حیث رفتار و جایگاه، نسبت بالایی بین او و معمار انقلاب وجود ندارد. دوم اینکه همان حضور های و غیبت های سیاسی، وی را از چهرهای فراجناحی خارج کرده و حالا او نیز عملا عضوی از یکی از جریانهای سیاسی محسوب میشود و همین امر هم جایگاه اجتماعی او را منحصر به بخشی از جامعه کرده است. سوم و مهمتر از همه اینکه، عملکرد سیاسی او به ویژه در جریان انتخابات مجلس خبرگان به وضوح نشان داد که حسن خمینی از نظر سیاستورزی کم توان است و او را یارای این نیست که بتواند به عنوان یک سیاستمدار سطح بالا نقشآفرینی کند. در واقع بررسی عملکرد او نشان میدهد که تصویرسازی رسانهها از او اغراقآمیز است.
رئیسجمهور فعلی هرچند در دولت یازدهم عملکرد موفقی نداشته، اما نشان داده که از نظر سیاستورزی، نقش آفرینی در سطوح بالای حاکمیت و کنش سیاسی در بزنگاه ها از سید حسن خمینی یک سر و گردن بالاتر است، با این همه، حضور در رأس قوه مجریه محدویتهای کاری و سیاسی برای او به وجود میآورد که نقشآفرینی در این زمینه را برای او قدری سخت خواهد کرد. از سوی دیگر عدم برخورداری از سعهی صدر لازم و عصبانیتهای زودهنگام از نقاط ضعف روحانی محسوب میشود.
حسن روحانی در کنار قرابت جدی با کاگرازان و اعتدال و توسعهای ها، به علت سبقه سیاسی خود بویژه عضویت در جامعه روحانیت مبارز و قرار گرفتن در مقابل مجمعیها دارای محدودیت هایی برای اقناع بدنه اصلاحات به حمایت خواهد بود.
گزینه آخر اما سید محمد خاتمی رئیس جمهور دولت اصلاحات است. او اگرچه همچنان در میان بدنه اصلاحات دارای ویژگی های مثبتی برای فرماندهی سیاسی است اما به همان مقدار هم با کارگزارانی ها و اعتدال و توسعهای ها فاصله سیاسی و رفتاری دارد. او مانند دیگر اصلاح طلبان گفتمان آزادی را نمایندگی می کند و کارگزارانی ها و اعتدال توسعه ای ها معتقد به توسعه سیاسی هستند، توسعه ای که در پارادایم فکری آنها بیش از آنکه با آزادی نسبت داشته باشد بهدیکتاتوری نزدیک است.
علاوه بر این رئیس جمهور دولت اصلاحات به خاطر عملکرد منفی در دوران فتنه 88 و وقایع 25 بهمن 89 از محدودیت های جدی سیاسی و اجتماعی قانونی برخوردار است و این امر به هیچ عنوان فرصت کنش سیاسی در سطح هاشمی رفسنجانی را به او نخواهد داد این در حالی است که او قبل از این مسئله چه در دوران قبل از ریاست جمهوری و چه در دوران بعد از آن به هیچ عنوان قدرت پیشبرندگی بالایی در حاکمیت نداشت و از این نظر نیز نسبت به هاشمی در جایگاه به مراتب پایینتری قرار داشت.
محدودیت آخر رئیس دولت اصلاحات اما همان نقاط ضعف گزینه های پیشین است. او هم مانند ناطق، سید حسن خمینی و حسن روحانی سیاست ورزی به مراتب سادهتری نسبت به رفتار پیچیده و چندلایه هاشمی دارد و حتی در صورت عدم وجود همه محدودیت های قبلی هم نمیتواند در سطح هاشمی اقدام کند.
در مجموع باید گفت، هر کدام از این چهارنفر به عنوان جانشین سیاسی هاشمی مطرح شوند، بدون شک فاصله زیادی بین آنها و هاشمی رفسنجانی وجود دارد. این افراد نه هوش سیاسی هاشمی را دارند، نه موقعیت کاریزمای وی را در بین بدنهی جریان متبوع خود دارند و مهمتر از همه اینکه سابقهی حضور در جریان انقلاب که هاشمی از آن برخوردار بود را هیج کدام از این افراد، ندارند. تا جایی که حتی عباس عبدی که از منتقدین جدی هاشمی بوده، در این رابطه می گوید: «آقای هاشمی موجودیتی تاریخی دارد همچنان که دیگران همچنیناند؛ لذا نمیتوان به راحتی کسی را جانشین یا شبیه به دیگری کرد به ویژه آقای هاشمی که شرایط کاملا متفاوتی با دیگران داشته است.»
نکته قابل توجه دیگر اینکه، در اینکه اصلاحطلبان حاضر باشند همچنان در کنار جریان کارگزاران و دولت به رهبری فردی از این جریان تن بدهند، تردید وجود دارد. چرا که هرچند اصلاحطلبان در سالهای اخیر به واسطهی هاشمی و روحانی توانستهاند در عرصه سیاسی نقشآفرینی کنند اما آنها در این زمینه هزینههای قابل توجهی را پرداخت کردهاند که به گفته محمدرضا عارف عدول از هویتشان، از جمله این هزینهها بوده است. عباس عبدی نیز رحلت هاشمی را بستر استقلالطلبی اصلاحطلبان میداند و میگوید: «اکنون که آقای هاشمی درگذشتهاند، اصلاحطلبان بهتر میتوانند در راه استقلال و روی پای خود ایستادن فکر کنند. این تصور دقیق نیست که گمان کنیم یک نفر سرمایهای داشته و با فوتش این سرمایه را هم با خود میبرد. بلکه کسان دیگر میتوانند، با برنامه درست آن را به تملک خویش درآورند. البته اگر اصلاحطلبان نتوانند مجموعه ظرفیت بالقوه سیاسی را از آنِ خود کنند، طبعا موازنه قوا بیش از گذشته به ضررشان خواهد شد.»